جملاتی از کاربرد کلمه سینه باز
سینه باز و تن برهنه پیش پیش در فکندی در صف شمشیر خویش
درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز
چو سینه بازشکافی در او نبینی هیچ که تا زنخ نزند کس که او کجا سازد
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد دلی که مرده و زنده نبود ازو اثرم
امروز ببین باز که چون سینه باز است آن باغ که دی دیدی چون پر پرستوی
هوا بسینه بازان خلخی ماند زمین به پشت پلنگان بربری ماند
چاک اگر از الف زخم شود سینه باز تیغ آن غمزه بیباک چه پروا دارد؟
طاعت مردم در آن هنگام مجبوری شود سینه بازار و برزن جمله بلوری شود
بره چون نیست این زمان موجود دم ماهی خوش است و سینه باز
بوستانی ز لاله و سوسن همچوروی تذرو و سینه باز