سیم تن

معنی کلمه سیم تن در لغت نامه دهخدا

سیمتن. [ ت َ ] ( ص مرکب ) مرادف سیمبر است. ( آنندراج ). کسی که بدن او مانند نقره سفید بود. ( ناظم الاطباء ) :
سبک سیمتن پیش مادر بگفت
از آن سیب و آن کرمک اندر نهفت.فردوسی.نگار من آن لعبت سیمتن
مه خلخ و آفتاب ختن.فرخی.سهیل سیمتن گفتا تذروی
ببازی بود در پائین سروی.نظامی.مرا بعاقبت آن شوخ سیمتن بکشد
چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد.سعدی.تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و بر خور ز همه سیمتنان.حافظ.

معنی کلمه سیم تن در فرهنگ معین

(تَ ) (ص مر. ) کسی که تنِ سفید دارد.

معنی کلمه سیم تن در فرهنگ عمید

کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم بدن، سیم اندام، سیم بَر، سیمین بر.

معنی کلمه سیم تن در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دارنده بدن سفید . ۲ - جوان .
کسیکه بدان مانند نقره سفید بود

معنی کلمه سیم تن در فرهنگ اسم ها

اسم: سیم تن (دختر) (فارسی) (تلفظ: simtan) (فارسی: سيمتن) (انگلیسی: simtan)
معنی: دارای اندامی سفید، زیبا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) سیم اندام، آن که بدنی سفید چون نقره دارد، نام یکی از همسران بهرام گور پادشاه ساسانی

معنی کلمه سیم تن در ویکی واژه

کسی که تنِ سفید دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه سیم تن

راستی از بس پریشانی برآن سیم تن کرده گردن کج ز وی خواهان درهم گشته ای
اول آن سیم تنی را که بود منظورم به وثاق آرم وبخشم بسی او را زر ومال
نه تو را سینه سیمین و دل سنگین است هر کجا سیم تنانند همه سنگدلند
قسمت رشته ز گوهر نبود جز کاهش دست کوتاه کنید از کمر سیم تنان
تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت خوبان جهان را همه از چشم من انداخت
سنگین دلست و سیم تن از ارغوان دارد بدن شیرین دهان پیمان شکن جان از دهان او بلب
یوسفی جستم لطیف و سیم تن یوسفستانی بدیدم در تو من
هر شکن در طرهٔ آن سیم تن صد جهان جان را به یک دم صد شکن
به گهرهای تر از لعل لبت به حلی‌های زر از سیم تنت
درد طلق از چه سبب چهره تو زر اندود کیمیا وصلا اکسیر دما سیم تنا