سیرگاه

معنی کلمه سیرگاه در لغت نامه دهخدا

سیرگاه. [ س َ / س ِ ] ( اِ مرکب ) محل تفرج و گشت و گذار. گذرگاه. تماشاگاه. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سیرگاه در ویکی واژه

طولی از خط با محدودۀ معین که در هر زمان فقط یک قطار مجاز به حرکت در آن است.

جملاتی از کاربرد کلمه سیرگاه

سیرگاه قدح کشان مهتاب شوخی پیر دلجوان مهتاب
دل و دیده سیرگاهش سر و تن غبار راهش صف ناز کج‌ کلاهش تک و پو کجا ندارد
تا نمایندت بهنگام خرام سیرگاهی خالی از صیاد و دام
ما چو آب از پی چمن ندویم سیرگاه خودیم چون گرداب
سقف‌کلبهٔ فقرا نیست سیرگاه هوا سر به سنگ تا نخورَد اندکی خمیده بیا
فضایش سیرگاه گلرخان باد برِ رو نوبر این بوستان باد
چو گل و لاله نخواهد ماندن سیرگاهی ز قفس خوشتر نیست
در سیرگاه امر تحیر مقدم است آیینه‌شخص و صورت این‌شخص مبهم است
از خطر در سیرگاه این چمن ایمن مباش چهچه بلبل ندانی چیست، یعنی چاه چاه
گر بدان درگاه عالی گام من خواهد رسید سیرگاهش را فلک در زیر گام من کند