سیاری
معنی کلمه سیاری در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سیاری در فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کاربرد کلمه سیاری
ای بسا ره بین که راه خود نیافت گرچه بسیاری درین ره میشتافت
بمن ده که بسیار غم می کشم ز بسیاری غم ستم می کشم
کشیده داردست ای مایهٔ ناز که بسیاری خوری از ما شکر باز
رضی راه فنا را آنچنان در پیش بگرفتم که واپس ماند بسیاری جنید و بایزید از من
درنیاید به بغل خرمنش از بسیاری گرچه شکر لب من مور میان افتاده است
ز هرزه تازی اگر بگذرد سرشک خوش است گهر شود چو نشیند ز قطره سیاری
بعد از آن بگریست بسیاری بدرد با دلی پر خون و با رخسار زرد
مراست گریه ز بسیاری جفای رقیب مگو که از کمی لطف یار میگریم
چو بسیاری زهر جانب برفتند امید از جان شیرین برگرفتند
برآر از سینهٔ پرخون دمی پاک که بسیاری دمد صبح و تو در خاک