سگالیده

معنی کلمه سگالیده در لغت نامه دهخدا

سگالیده. [ س ِ دَ / دِ ] ( ن مف ) اندیشیده. تصورشده. فکر شده :
شبیخون سگالیده و ساخته
سنان را به ابر اندر افراخته.فردوسی.خرد را بر آن رای بر شاه کن
مرازآن سگالیده آگاه کن.فردوسی.

معنی کلمه سگالیده در فرهنگ عمید

۱. اندیشیده.
۲. چاره جویی شده.

معنی کلمه سگالیده در فرهنگ فارسی

اندیشیده تصور شده فکر شده

معنی کلمه سگالیده در ویکی واژه

فکر، اندیشه، اندیشیدن. شبیخون سگالیده و ساخته/ به پیوسته تیر و کمان آخته «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه سگالیده

ناسگالیده از آن سان بگریخت که تو هم نرسیدیش به گرد
از این پیش با شاه اهل ولا سگالیده پیکار در کربلا
شبیخون سگالیده و ساخته بپیوسته تیر و کمان آخته
من امشب سگالیده‌ام تاختن سپه را به جنگ اندر انداختند
سگالیده‌ام دوش با پنج یار که از تارک او برآرمم دمار
هر آنکس که بازاده ی مصطفی (ص) سگالیده پیکار زاهل جفا
نسگالیده وصال آن مه نیک سگال افکنده بند با طرب و حسن و جمال؟
تو را روزگاری سگالیده‌ام بنوی کمندیت مالیده‌ام
کرده واقع را مطابق با خیال جز خیال خود سگالیده محال
نه کرده ام نه رضا داده ام نه فرمودم نه گفته ام نه سگالیده ام ز هیچ الوان