سپی

معنی کلمه سپی در لغت نامه دهخدا

سپی. [ س َ / س ِ ] ( ص ) مخفف سفید و بعربی بیاض گویند. ( برهان ). رجوع به سپید شود.

معنی کلمه سپی در فرهنگ عمید

= سپید

معنی کلمه سپی در فرهنگ فارسی

مخفف سفید و بعربی بیاض گویند

معنی کلمه سپی در ویکی واژه

سگ
سفید

جملاتی از کاربرد کلمه سپی

این روی سیه میشود، این موی سپید ناز اینهمه گر بروی یا مو داری
از خرد خواجه شو که سنگ سپید لعل شد زیر دامنِ خورشید
تو مست خواب غفلتی و از برای تو ایزد فکنده خوان کرم در سپیده دم
اسپی دارم که دم علم می سازد زین را ز پشت بر شکم می سازد
از بس که چرخ بر سر تو آسیا براند مویت همه سپید شد از گرد آسیا
در راه روزگار به میدان شرق و غرب از روز و شب دو پیک سپید و سیاه کرد
آنکه جز بید و سپیدار نَکِشت ز که پُرسَد که چرا بار نداشت
سر که سپید و رخ دشت زرد خم باده لعل آبدان لاژورد
عودم چو نبود چوب بید آوردم روی سیه و موی سپید آوردم
برخیز تا من و تو دم از جام جم زنیم وقت سپیده دم می چون سرخ دم زنیم