معنی کلمه سپس در لغت نامه دهخدا
برادران منا زین سپس سیه مکنید
بمدح خواجه ختلان به جشنها خامه.منجیک.کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم
از آن سپس که بخیری همی بپوشم ورد.کسایی.بدانست کش بخت برگشت و روز
نخواهد شدن زین سپس دلفروز.فردوسی.ز یزدان بجستی مرا زآن سپس
ترا داد یزدان فریادرس.فردوسی.خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود
خوار آن خواری که بر تو زین سپس غوغا کند.منوچهری.زین سپس خادم تو باشم و مولایت
چاکر و بنده وخاک دو کف پایت.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 166 ).سپس ِ باقر و سجاد رَوَم در ره دین
تو بقر رو سپس ِ عامه که ایشان بقرند.ناصرخسرو.سپس ِ دیو به بیراه چنین چند رَوی
جز که بی راه ندانی نرود دیو رجیم.ناصرخسرو ( دیوان چ تقی زاده ص 300 ).تا به پیش و سپس ِ زین ِ براقش ماند
اول و آخر هر ماه از آن گیردخم.سوزنی.زین سپس ابروار پاشم جان
کاین قدر فتح باب ماحضر است.خاقانی.زین سپس بر آسمان جوئیم اهل
زآنکه بر روی زمین جستیم نیست.خاقانی ( دیوان چ دکتر سجادی ص 747 ).رونق سامانیان زآن سپس روی در نقصان نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
اگر زمانه ز عدل تو آگهی یابد
از این سپس نکند رخت عمر ما یغما.کمال الدین اسماعیل.برو زین سپس گو سر خویش گیر
گرانی مکن جای دیگر بمیر.سعدی ( بوستان ).