سپری

سپری

معنی کلمه سپری در لغت نامه دهخدا

سپری. [ س ِ پ َ ] ( ص نسبی ) پازند «سپور» ( کامل ) و «سپوری » = پهلوی «سپوریک » ( تمام )، پهلوی «سپور» ، ( تمام ) «سپورکیه » ( کمال ، تمامی )، ارمنی «سپر» ( پایان ). کلمه سپری فارسی = پهلوی «سپریک » ، پهلوی «سپور» = پارسی باستان «سپرنه » ، ارمنی «سپر» . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). آخر و تمام و انتها. بسر رسیدن و تمام شدن و به آخر رسیدن. ( برهان ) ( آنندراج ). تمام شده. ( صحاح الفرس ). تمام و آخر. ( جهانگیری ). آخرشده و بسررسیده. ( غیاث ). تمام شدن. بسررسیدن و بسر رسیده. ( شرفنامه ). || پایمال و ناچیز. ( برهان ) ( آنندراج ). || طی کرده شده. ( غیاث ). || کامل و تمام و درست. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) تیر تخمار، و آن تیری باشد که به جای پیکان چوب پهنی با استخوان یا آهن پهنی نصب کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). تیری مشهور که بجای پیکان سندان دارد. ( شرفنامه منیری ). || گیاهی که نمو تخم آن به انجام رسیده باشد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سپری در فرهنگ معین

(س پَ ) [ په . ] (ص مف . )تمام شده ، به آخر رسیده .
( ~ . ) (ص مف . ) ۱ - پایمال . ۲ - نابود.

معنی کلمه سپری در فرهنگ عمید

به سررسیده، پایان یافته، به آخررسیده، تمام شده، پایان پذیر.
* سپری شدن: (مصدر لازم ) پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن: هرچ آن سپری شود سرانجام / خواهی قدمی و خواه صدگام (نظامی۳: ۵۰۲ ).
* سپری کردن: (مصدر متعدی ) سپری گردانیدن، تمام کردن، پایان دادن، به پایان رسانیدن.
* سپری گردیدن: (مصدر لازم ) = * سپری شدن
* سپری گشتن: (مصدر لازم ) = * سپری شدن

معنی کلمه سپری در فرهنگ فارسی

پایان یافته، به آخررسیده، تمام شده، بسررسیده
( صفت ) ۱ - سپرده پایمال . ۲ - نابود محو .

معنی کلمه سپری در فرهنگستان زبان و ادب

{peltate, shield-shaped} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی گرد و تخت در گیاهان که از نقطه ای نزدیک ساقه به پایه بچسبد

معنی کلمه سپری در دانشنامه عمومی

سپری (سرده). سپری ( نام علمی: Peltaria ) نام یک سرده از تیره شب بویان است.

معنی کلمه سپری در ویکی واژه

تمام شده، به آخر رسیده.
پایمال.
نابود.

جملاتی از کاربرد کلمه سپری

خواهی که دل به کس ندهی دیده‌ها بدوز پیکان چرخ را سپری باشد آهنی
عمر از او اسپری و ملک از او خالی مباد زانکه هست از آفت آفاق مردم را سپر
فیض ازین پس گر نگوئی شعر در طور مجاز نسپری الا طریق اهل عرفان خوش نماست
رهی جز ره راستی نسپرید ازین فتنه انگیختن بگذرید
از بهر نثار تو داریم بکف جانی بنمای جمال خود تا جان سپریم ای جان
اسپریا ۱۰۸٫۷ کیلومترمربع مساحت و ۳٬۹۸۸ نفر جمعیت دارد و ۳۷۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
در طریقی که شرط جان سپریست نعرهٔ بیهده خری و تریست
دلم خال نبرده ست، مهی برده که با وی مهی با سپری گرد به مانند هلالی
گر جهانی راه هر دم بسپری گام اول باشدت چون بنگری
آخر نه چو مدت اِسپری گشت آن هفت هزار سال بگذشت؟
سرعت اجرا: این عایق‌های با قلم مو و اسپری با سرعت بالا اجرا می‌شوند.
تیر غم را اسپری مانع نبود جز زره‌هایی که دارد موی تو
اسپریانا ۸٫۲ کیلومترمربع مساحت و ۱۰۱ نفر جمعیت دارد.