معنی کلمه سپردار در لغت نامه دهخدا
صفی برکشیدند پیش سوار
سپردار و ژوبین ور و نیزه دار.فردوسی.بفرمود تا گیو با ده هزار
سپردارو برگستوان ور سوار.فردوسی.سپردار بسیار در پیش بود
که دلْشان ز رستم بداندیش بود.فردوسی.چنان کن که هر نیزه ور روز جنگ
سپردار باشد کمانی بچنگ.اسدی.یلی گشته مردانه و شیرزن
سواری سپردار و شمشیرزن.اسدی.