معنی کلمه سول در لغت نامه دهخدا
آن یکی عیسی آن یکی خرسول
وآن دگر خضر و آن چهارم غول.سنایی.|| ناودان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || بلغت هندی قولنج را گویند. ( برهان ). قولنج. درد شکم. || شیار. ( ناظم الاطباء ).
سول. [ س َ وَ ] ( اِ ) ناخن پای شتر که آنرا به عربی فرسن خوانند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || سم میش و بز و گوسفند و جز آن. ( ناظم الاطباء ). سبل. ( فرهنگ رشیدی ) :
ای آنکه می برد به سفر ناقه ترا
محکم نهاد گشته سولهاش لعل فام.ابن یمین ( از آنندراج ).
سول. [ س َ وَ ] ( اِمص ) سستی و فروهشتگی زیر ناف. سستی و فروهشتگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).