جملاتی از کاربرد کلمه سوفزای
نه موبد بد او را نه فرمان روای جهان بد به دستوری سوفزای
قباد آن زمان چون بمردی رسید سرسوفزای از درتاج دید
یکی تیغ زد بر سرش سوفزای سپاه اندر آمد به تندی ز جای
نه فرمانش باشد به چیزی نه رای جهان شد همه بندهٔ سوفزای
شنیدی که بر نامور سوفزای چه آمد ز پیروز ناپاک رای
بدان کار شایسته بد سوفزای یکی نامور بود پاکیزهرای
وزین روی پر کینه دل سوفزای به کردار باد اندر آمد ز جای
که آن مهربان کینهٔ سوفزای بخواهد به درد از جهان کدخدای
فرستاده با نامهٔ سوفزای بیامد چو شیر دلاور ز جای
چو آگاه شد زآن سخن سوفزای همانگه بیاورد لشکر ز جای