سوداگری

معنی کلمه سوداگری در لغت نامه دهخدا

سوداگری. [ س َ / سُو گ َ ] ( حامص مرکب ) تجارت. معامله. ( آنندراج ). تجارت. بازرگانی. معاوضه. مبادله :
بسوداگری دست با وی ببست
همآنجا همه روز تا شب نشست.فردوسی.

معنی کلمه سوداگری در فرهنگ معین

( ~ . گَ ) (حامص . ) تجارت ، بازرگانی .

معنی کلمه سوداگری در فرهنگ عمید

کسب و تجارت.

معنی کلمه سوداگری در فرهنگ فارسی

تجارت بازرگانی .

معنی کلمه سوداگری در دانشنامه آزاد فارسی

سوداگری (mercantilism)
(یا: مرکانتیلیسم) نظریۀ اقتصادی، مربوط به قرون ۱۶ تا ۱۸، دایر بر این که ثروت هر کشور (به شکل شمش یا خزانه) عامل اساسی رفاه و پیشرفت هر کشور است. براساس این هدف، تجارت خارجی باید به گونه ای تنظیم شود که صادرات بیش از واردات باشد و در صورت لزوم، دولت باید در امر اقتصاد مداخله کند (مثلاً، به صادرات یارانه دهد و بر واردات مالیات وضع کند). آدام اسمیت در کتاب چهارم ثروت ملل (۱۷۷۶) نظریۀ ثروت شمش را رد کرد.

معنی کلمه سوداگری در ویکی واژه

تجارت، بازرگانی.

جملاتی از کاربرد کلمه سوداگری

حذر از حلقهٔ بازارگانش قمار است این همه سوداگری ها
روز اگر مکسب و سوداگریست ذوق دگر دارد سودای شب
عقل و دین از کافریهای تو خوار عشق از سوداگریهای تو خوار
کشک و پشم و میش و گاو آورده بود تا کند سوداگری از بهر سود
قلزم تردامنی را ما کهن سوداگریم کشتی پرمایه ما، ساغر سرشار بس
مرا ننگ از شعر و از شاعری است خود این کار پستی ز سوداگری است
سود و سرمایه نسنجیده به سوداگری‌اند صادق و صافی و بی‌غش چو زر جعفری‌اند
مر شما را نیز در سوداگری دست کی جنبد چو نبود مشتری
ما بمیریم لوطیانه بیا از همه اندیشه ها خواست و خوی در بر، و در همین جامه که هستی بدین پیشه رای و روی آور، از آئینه دل بر این کنج تاریک پرتو افکن، این فرخنده یاسا را که چرخ کهن دست فرسود شکست و شکن کرد، نوساز.گلگشت راغ تماشای باغ شیوه آبیاری پیشه درخت کاری، هنجاری پیله وری، کردار سوداگری پاس زن، و فرزند، پرستش خویش و پیوند، آیین خاست و نشست، یاساق پیوند و پیمان و پیوست...
سر سوداگریت با سر سودایی ماست وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من