سوداگران
جملاتی از کاربرد کلمه سوداگران
سوداگران مرگ یکی از رمانهای معمایی آیزاک آسیموف نویسندهٔ آمریکایی است.
ز سوداگران هر که در بند بود رهانید در بند لختی غنود
به خدمت غلامان و داهان همه چو سوداگران صفاهان همه
یتیمانشان صاحب اشتران ببر جامه ها همچو سوداگران
فاش باید گفت سر دلبران ما متاع و این همه سوداگران
زر قلب است در دست سیه چشمان دل از صافی نمی گیرند این سوداگران سیم گدازی را
دزدان ز بیمش هر کران پوشیده رخت مادران وز داد او سوداگران در کوچه کالا ریخته
درآمد به کشتی سوداگران از آن شاد گشتند پیر و جوان
نام آوران عرصه ملک از تو جسته نام سوداگران کشو دین از تو برده سود
بر دکان بودی نگهبان دکان نکته گفتی با همه سوداگران
درون خیمه سوداگران نیست ز جنس خوردنی جز کرس در کار