سواحل

معنی کلمه سواحل در لغت نامه دهخدا

سواحل. [ س َ ح ِ ] ( ع اِ ) ج ِ ساحل. رجوع به ساحل شود.
- سواحل العبید ؛ بنده کنار . ( یادداشت بخط مؤلف ).
- سواحل العاج ؛ پیلسته کنار . ( یادداشت بخط مؤلف ).
- سواحل الذهب ؛ زر کنار . ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه سواحل در فرهنگ معین

(سَ حِ ) [ ع . ] (اِ. ) کرانه های دریا. جِ ساحل .

معنی کلمه سواحل در فرهنگ عمید

= ساحل

معنی کلمه سواحل در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع ساحل کرانه های دریا کناره های بحر .

معنی کلمه سواحل در ویکی واژه

کرانه‌های دریا. جِ ساحل.

جملاتی از کاربرد کلمه سواحل

به نظاره و تماشا به سواحل آ و دریا بستان ز اوج موجش در شاهوار باری
برون رفت از آن کوچگه شهریار سواحل سواحل به دریا کنار
برم سپاسش که او برد خدا را سپاس سفائن کن فکان بوی سواحل شناس
بیش از نیمی از ورودی ژنتیکی در بسیاری از آنها به اجداد زن از سواحل شرقی آفریقا بازمی‌گردد، در حالی سهم قابل توجهی نیز از آسیا بدست آمده‌است که حدود ۹۰ درصد آن از مردان ایرانی و ۱۰ درصد از هند است.
بود بحر و جدول یکی فی الحقیقه دویی خاست از احو لان سواحل
همه خاک سواحل تا سر اندیب کند از بوی عنبرین طیب
فکر من است جوهری رسته سخن پیوسته بر سواحل امکان نشسته است
کمینه تاختن تو ز گنجه تا بغداد ازان کناره دریا بدین سواحل یم
اسکاتی‌ها یعنی تازندگان ایرلندی گالیک (که نام انگلیسی اسکاتلند را به این سرزمین دادند) ، در سواحل باختری نشیمن گزیده‌بودند.
اردوکشی روس‌ها به شهر پافلاگونیا یک سری حمله توسط روس‌ها به شهرستان‌های پروپونزی (دریای مرمره) و سواحل شهر پافلاگونیا می‌باشد. این نخستین برخورد میان روسان و بیزانس بود. تاریخ این حملات دقیقاً مشخص نیست لذا برخی آن را همان روس–بیزانس جنگ (۸۶۰) می‌دانند.
که آگاهی از حال کشتی نشینان ندارند، وارستگان سواحل
نظر بازان درین صورت چه دانند که کار غرقه چون شد بر سواحل
ذو النون مصری گفت زنی را دیدم درین سواحل شام، زنی که بصورت زن نمود و بمعنی هزار مرد بیشتر همه عین صفا و ذات وفا بود. ظاهر او همه صفا صفت، باطن او همه بقا معرفت. نه در صورت اسم و جسم آویخته، نه در منزل حال و قال رخت افکنده.