سمیه

معنی کلمه سمیه در لغت نامه دهخدا

سمیه. [ س ُ م َی ْ ی َ ]( اِخ ) زنی زانیه مادر زیادبن ابی سفیان و یا زیادبن سمیه. ( منتهی الارب ). رجوع به زیادبن ابی سفیان شود.
سمیه. [ س ُ م َی ْ ی َ ] ( اِخ ) نام مادر عماربن یاسر. ( منتهی الارب ). رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 394 شود.

معنی کلمه سمیه در فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث سمی زهر آلود جمع : سمیات .
نام مادر عمار ابن یاسر

معنی کلمه سمیه در فرهنگ اسم ها

اسم: سمیه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: somayye) (فارسی: سميه) (انگلیسی: somayye)
معنی: نام مادر عمار یاسر که از اصحاب پیامبر ( ص ) بود و اولین زن شهید در صدر اسلام، ( اَعلام ) نام مادر عمار بن یاسر و اولین زن شهیده در صدر اسلام، صدای خوش، اوازی که در آن خیر باشد، نام مادر عمار یاسر که از اصحاب پیامبر ( ص ) بود

معنی کلمه سمیه در ویکی واژه

عربی
به معنی بی همتا
اشارات:نام مادر عمار

جملاتی از کاربرد کلمه سمیه

زیدیان طبرستان و گیلان پس از او به تساوی مذهبی میان قاسمیه و ناصریه معتقد بودند. در حالی که این امر به صورت یک دیدگاه در میان زیدیان ایالت جنوبی خزر به‌طور عموم مورد قبول واقع شد، اما اختلاف را به‌طور کامل از میان نبرد.
علاوه بر اینکه علم، خود فی نفسه لذیذ و محبوب و مرغوب و مطلوب است، لذت و ابتهاجی که از برای اهل معرفت حاصل است هرگز از برای ایشان میسر نیست، و سرور و انبساطی که از فهمیدن مسأله‌ای از مسائل علمیه هم می رسد از هیچ یک از لذات جسمیه حاصل نمی شود.
در رابطه با وجه تسمیه روستای اسفندآباد سه نظریه وجود دارد: اول اینکه شخصی به نام اسفندیار گبر که یک زرتشتی و از حکام یزد بوده‌است این روستا را بنا کرده و به همین دلیل به اسفند آباد معروف است ولی این نظریه دور از واقعیت است چون با قدمت اسفند آباد تطبیق ندارد و هیچ نشانه و شاهدی بر این مدعا وجود ندارد.
میگوید چون رستخیز نزدیک گردد بلاها و فتنه‌ها بینید که روی بشما نهد، چنانک زنده مرده را بر جنازه بیند گوید ای کاشک بجای او من بودمی دیگری گوید چه دانی که بر چه میرود بر سعادت یا بر شقاوت! جواب دهد که بهر چه میرود بهر صفت که هست! این از آن گوید که بلاها و فتنه‌ها و بی رسمیها روی بخلق نهد، و آن بیند و شنود که نتواند دید و شنید، و دل و دین وی را زبان دارد، و با این همه مرد تمام اوست که بر بلاها صبر کند و مرگ بآرزو نخواهد اتباع سنة مصطفی را که گفت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: «لا یتمن احدکم الموت لضرّ نزل به و لکن لیقل اللّهم احینی ما کانت الحیاة خیرا لی، و توفّنی اذا کانت الوفاة خیرا لی.
دوم: محبت داشتن به غیر خود است به سبب حصول لذت جسمیه حیوانیه از آن مثل دوستی زن و مرد یکدیگر را به جهت جماع و مباشرت و دوستی انسان اطعمه لذیذه، و لباسهای فاخره و امثال اینها را و ضابطه در این قسم حصول لذت جسمیه است و این نوع از محبت، زود هم می رسد و زود هم تمام می شود، زیرا به استیفای آن لذت، محبت زایل می گردد، و پست ترین و ضعیف ترین مراتب محبت است.
ذکرالعلم مع کلا قسمیه فرعوا سایر الصفات علیه
ازعلوم رسمیه بهره مند و به ترک و تجرید سربلند، از معاریف سالکین و از اکابر شعرای معاصرین.در فنون سخن سرایی طبعش به غزل سرایی مایل و بیشتر اوقات در قید محبت جوانان شیرین شمائل. اوقاتش به سیاحت مصروف و به وارستگی معروف. از اوست:
القاسمیه ۳٬۵۱۸ نفر جمعیت دارد.
استان مرکزی از جمله اولین استان‌هایی بود که در هنگام ساخت راه‌آهن سراسری به‌دستور رضاشاه پهلوی در مسیر آن قرار گرفت. ایستگاه اراک از مهم‌ترین ایستگاه‌هایی بود که در آن دوره ساخته شد. همچنین ایستگاه سمیه که محل تلاقی راه‌آهن شمال و جنوب بود در محدوده استان مرکزی قرار دارد.
چو از دوده حارث کلده ای گل بوستان سمیه توئی
حمیدرضا توکل‌شعار (قائم‌مقام)، سمیه شوریه (نائب‌رئیس بانوان)، مهران خلیلی (دبیرکل)، جواد مشیری (معاون اجرائی)، احمدرضا مروی (معاون حقوقی)، سیداحسان پیرایش (بازرس) و داریوش ستاری (رئیس شاخهٔ جوانان) عهده‌دار مسئولیت‌های دیگر در این سازمان غیردولتی هستند.
و چگونه نیل به لذات جسمیه کمال باشد، و حال اینکه همگی دامن کبریای خالق عالم را از لوث این لذات پاک می کنند، و می گویند که اگر نه چنین باشد نقص لازم خواهد آمد پس اگر این ها کمال بودی بایستی که از برای مبدا کل نیز ثابت باشد و اگر نه این است که این لذات قبیح هستند، چرا صاحب آنها شرم از اظهار آنها دارد، و سعی در پوشیدن آنها می کند؟ و چرا اگر کسی را پرخواره و شکم پرست خوانند تغییر در حالش به هم می رسد و حال اینکه هر کسی طالب نشر در کمال خود است بلکه فی الحقیقه لذات جسمانیه لذت نیستند، بلکه دفع آلامی چندند که از برای بدن حاصل می شوند.
«و مثال کسانی که مواظبت بر عبادات جسمیه می کنند، و صفای دل و پاکی آن و ظلمت نفس و ناپاکی آن را فراموش کرده اند، و التفاتی به آن نمی کنند مانند قبور مردگان است که ظاهر آن را زینت نمایند، و در باطن آن مردار گندیده پنهان است یا مثل خانه ای است ظلمانی و تاریک که چراغی بر بام آن نهند یا چون مرد دهقانی است که تخمی افکند و آن تخم سبز شود، و با آن گیاهی که زرع را تباه می کند بروید، و آن شخص سر آن گیاه را قطع کند و از بیخ آن غافل ماند، تا آنکه قوت گیرد و همه محصول آن را فاسد و خشک نماید یا شبیه شخصی است که بدن او را جرب فراگرفته باشد، و طیب حاذق امر فرماید که دوائی بنوشد که ماده جرب را از باطن قلع نماید، و طلائی را بر ظاهر بدن بمالد که اثر آن را از ظاهر دفع کند، و او دوا را ترک کند و به طلا اکتفا نماید، و هر چه به طلا دفع شود، از چشمه باطن اضعاف آن منفجر گردد تا او را هلاک سازد.
و چون این معلوم شد و دانستی که در لذات جسمیه کمالی نیست، و شناختی که انسان در قوه عاقله و لذات عقلیه شریک ملائکه قدسیه است، و در قوای غضبیه، شهویه، بهیمیه و لذات جسمیه، شبیه سباع و بهائم و شیاطین است، بر تو معلوم می شود که هر یکی از این قوا در آن غالب و طالب لذات آن می شود، شریک می شود با طایفه ای که این قوه منسوب به آن است تا آنکه غلبه به سرحد کمال رسد، در این وقت خود آن می شود، و داخل در آن حزب می گردد.