سموم

معنی کلمه سموم در لغت نامه دهخدا

سموم. [ س َ ] ( ع اِ ) باد گرم. ج ، سمائم. ( غیاث ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مجمل اللغة ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59 ). باد گرم ( ویؤنث ) ج ، سمائم. و برخی گفته اند سموم مخصوص روز است و گاه بشب آید و حرور مخصوص شب و گاه بروز آید. ( ناظم الاطباء ) :
چاه دم گیر و بیابان و سموم
تیغ آهخته سوی مرد نوان.خسروانی.جز بوی خلق او نشناسد سموم تیر
جز تف خشم او نبرد زمهریر دی.منوچهری.دم پادشاهان امید است و بیم
یکی را سموم و دگر رانسیم.اسدی.عنف و لطف تو بهر وقت خزانست و بهار
خشم و عفو تو بهرحال سموم است و صباست.مسعودسعد.که نسیم صبای لطف تو شد
شب و روز مرا سموم و حرور.مسعودسعد.آن کز نسیم تف سموم سیاستش
خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است.انوری.در گلشن زمانه نیابم نسیم لطف
دور از سموم غصه بگلشن درآورم.خاقانی.در سموم ستم و حرور حوادث و انیاب نوایب روزگار مرفه و منعم اند. ( سندبادنامه ص 118 ). در تموزی که حرورش دهان بخوشانیدی و سمومش مغز استخوان بجوشانیدی. ( گلستان چ یوسفی ص 141 ).
- باد سموم ؛ باد گرم ، باد سموم بادی است که در بیابانهای سوخته گذشته باشد و بخار دودناک که از زمین برخیزد با وی یار باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). باد سموم آن باشد که هرچه بگذرد بسوزد و هلاک کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) :
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم.اسدی.از آن خاک جوشان باد سموم
نمودند راهش به آباد بوم.نظامی.
سموم. [ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سم. یعنی زهرها. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
سر حد بادیه ست روان پاش بر سرش
تریاق روح کن ز سموم معطرش.خاقانی.سموم افاعی ظلم را بتریاق دواعی انصاف تدارک میکنند. ( سندبادنامه ص 118 ).
رجوع به سم شود.

معنی کلمه سموم در فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (اِ. )باد گرم مهلک . ج . سمائم .
(سُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سم ، زهرها.

معنی کلمه سموم در فرهنگ عمید

باد گرم و خفقان آور که در فصل بهار و تابستان در صحراهای افریقا و بیابان های عربستان می وزد، باد گرم، باد زهرآگین.
= سَم

معنی کلمه سموم در فرهنگ فارسی

جمع سم، بادگرم، بادزهر آگین، بادگرم وخفقان آور
( اسم ) جمع سم زهرها .

معنی کلمه سموم در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَّمُومِ: حرارتی است که تا داخل سوراخهای رگ بدن فرو میرود ، و بدن از آن متالم میگردد
ریشه کلمه:
سمم (۴ بار)
«سَمُوم» در لغت به معنای باد سوزانی است که گویی در تمام روزنه های پوست بدن انسان نفوذ می کند; زیرا عرب به سوراخهای بسیار ریز پوست بدن، «مَسْأَم»، می گوید و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادی اطلاق می شود و مادّه «سمّ» نیز از همان است; چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را می کشد یا بیمار می سازد.
«زمخشری» در «کشاف» می گوید: «سموم» به بادهای موذی و کشنده ای می گویند که در روز میوزد.

معنی کلمه سموم در ویکی واژه

جِ سم ؛ زهرها.
باد گرم مهلک.
سمائم.

جملاتی از کاربرد کلمه سموم

مهر تو شرابی است گوارنده‌تر از نوش کین تو سمومی است گدازنده‌تر از سم
هزار خنجر زهر آب داده در دلهاست ازو که کرد جگر گوشه ی ترا مسموم
نامرد را به لخلخه آسایش مشام مرد از تف سموم به صحرا شود هلاک
سرانجام ملکشاه در ۱۹ نوامبر سال ۱۰۹۲ میلادی و تنها چندی پس از خواجه نظام‌الملک، (احتمالاً به دلیل مسمومیت) درگذشت.
نم چه سود این زمان که کشت امل خشک گشت از تف سموم اجل
به باد داد غبارم سموم هجر هنوز نشد جراحت ناسور ما علاج‌پذیر
یک سمومی بگذرد بر آن چمن هم بسوزد لاله و هم نسترن
در آب و آتشم از تاب کو سموم اجل که ذره ذره دهد خاک هستیم بر باد
تا جهان لرزان بود مانند برگ در شمال و در سموم بعث و مرگ
چو برگ لاله سموم غمت گداخت مرا روم بدشت عدم کاین هوا نساخت مرا
روز بودی که صد تن کاری اندرو گشتی از سموم تباه