سماط

معنی کلمه سماط در لغت نامه دهخدا

سماط. [ س ِ ] ( ع اِ ) رسته. صف. ( از آنندراج )( منتهی الارب ). صف. دسته. قطار. ( غیاث ) :
سرو سماطی کشید بر دو لب جوبیار
چون دو رده چتر سبز در صف کارزار.منوچهری.و خیلتاشان و نقیبان بر سماطین دیگر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273 ).
پس و پشت هر دو سماط هفتصد فیل ، هیون شکل ، کوه پیکر، شیطان منظر بداشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- سماطالشجر ؛ رسته از درخت. ( منتهی الارب ).
- سماطالقوم ؛ رسته از قوم. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
|| آنچه بدان طعام کشند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دستار خوان که بر آن طعام کشند و با لفظ نهادن ، افکندن و کشیدن مستعمل است. ( آنندراج ). خوان. سفره. ( غیاث ). سفره. خوان. ( ناظم الاطباء ) : صحراء که معرکه وحوش و طیور را بر بساطی شده پرفایده و سماطی پرمائده. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
من غلام آنکه او را هر رباط
خویش را واصل نداند بر سماط.مولوی.بدیناری از پشت راندم نشاط
بدیگر شکم را کشیدم سماط.سعدی.مقامی بیابی اگر ره دهند
که بر خوان عزت سماطت دهند.سعدی.خارکنی را دیدم ، گفتمش : به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمده اند؟ ( گلستان ).
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز ای دل بشوی از تلخ و از شورش.حافظ.بگستر بهنگام رغبت سماط
کندهر کس آنگه بخوردن نشاط.نزاری قهستانی.|| نظم و روش. || مابین سینه. || منتهای وادی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سماط در فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بساط ، سفره . ۲ - صف ، رده .

معنی کلمه سماط در فرهنگ عمید

۱. آنچه بر زمین بگسترانند و بر روی آن طعام بگذارند، بساط، سفره، خوان.
۲. صف، رده، رسته.

معنی کلمه سماط در فرهنگ فارسی

سفره، بسا ، خوان، نظم، صف، رده، رسته، سمطجمع
۱ - آنچه که بر روی آن حطام گذارند سفره جمع : اسمطه . ۲ - صف رده .

معنی کلمه سماط در ویکی واژه

بساط، سفرهنگستان
صف، رده.

جملاتی از کاربرد کلمه سماط

در سلک سماطین روز بارت کیوان سر صف خدم گرفته
هر سحر خورشید از این ترجیح جیحونی به مهر در بساط وی سماط از در دریایی کشد
پادشاهی که به رومش در صاحب خبران پیش او صف سماطین زده زرین کمران
دیگران را هر نفس بر دست لطف از سماط وصل خوان آید همی
هر که را بر سماط بنشستی واجب آمد به خدمتش برخاست
مقامی بیابی گرت ره دهند که بر خوان عزت سماطت نهند
سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار
چون ز کار نماز پردازی بر سماط معاویه تازی
دعوت خلق را سماط نهید عشرت و عیش را نشاط نهید
این یکی میوه آرد، آن یک ماست شب سماطی کنند ازینها راست