سماجت. [ س ِ ج َ ] ( ع مص ) نازیبا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص ) زشتی و عیب ناکی. ( غیاث ). معیوبی. ( ناظم الاطباء ) : و کلمات و مقدمات او را در لباس سماجت و تقبیح عرض داده. ( سندبادنامه ص 113 ). مگر ملک هند را که بسبب سماجت و زشتی منظرراه نداد. ( جهانگشای جوینی ). || بی شرمی. || فضاحت و رسوایی. || آلودگی. || اصرار در کارهای زشت. ( ناظم الاطباء ). سماجة. [ س َ ج َ ] ( ع مص ) نازیبا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). زشتی و زشت شدن و عیبناکی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به سماجت شود.
معنی کلمه سماجت در فرهنگ معین
(سَ جَ ) [ ع . سماجة ] ۱ - (مص ل . ) زشت شدن . ۲ - (اِمص . ) زشتی ، بی شرمی . ۳ - در فارسی : پافشاری ، یکدندگی .
سمج شدن، زشت شدن، زشتی، بی شرمی ۱ - ( مصدر ) زشت گردیدن . ۲ - ( اسم ) زشتی عیبناکی . ۳ - بیشرمی . توضیح در تداول به کسر اول تلفظ شود . نا زیبا شدن یا زشتی و عیب ناکی
معنی کلمه سماجت در ویکی واژه
سماجة زشت شدن. زشتی، بی شرمی. در فارسی: پافشاری، یکدندگی.
جملاتی از کاربرد کلمه سماجت
جواد مجابی، روزنامهنگار و شاعر، اهمیت اردشیر محصص را در حد «بنیانگذار کاریکاتور نوین» در ایران میداند. او میگوید: «اردشیر نخستین کسی در ایران بود که کاریکاتور نوین ایرانی را که پیش از او سابقه نداشت و در ارتباط با کاریکاتورهای جهانی پدیدآورد. قبل از او، کارهایی انجام میشد که بیشتر شبیه آثار کاریکاتوریستهای ترکیه یا قفقاز بود. اردشیر به کاریکاتور، به معنای امروزی که در ایران رایج است، شکل داد و با سماجت و پشتکار غریبی که داشت و آگاهی فراوان و گستردهای که از هنر جهان داشت، توانست پایههای کاریکاتور جدید ایران را بریزد، که از دنیای امروزی ما، خبر میداد.»
سماجت پیشه یکسر منع را ترغیب میداند مگس هنگام راندن بیشتر میگردد ابرامش
گرانست از سماجتگر همه آب بقا باشد به مجلس چون نفس بر لب نباید زود زود آمد
چاره در آوارگی دیدم، ناچار بارگی طلبیدم، شور در عزیزان افتاد و شیون در کنیزان، جواری و حرم، حواشی و خدم، غایب و حاضر، وزیر و ناظر، از حول و حوش، با هول و طیش، چون نغمه اوج و حضیض درهم ریخته، شناعت صروف و شفاعت وقوف را در دامنم آویختند، پس ازهای و هوی فره و گفتگوی فراوان سماجت انجمن بر لجاجت من فایق افتاد، کار کلفت در طی برخی ایمان راست و پیمان درست که شطری از آن ترک سیاست کنیز و نفی حراست من نیز بود انگیز الفت یافت، و آویز زلفت گرفت، مصرع: حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند.
این است اگر سماجت ارباب احتیاج رحم است بر مزاج دعاهای مستجاب
سماجت طلبی هست وقف طینت من که گر غبار شوم دامن تو نگذارم
آبم از شرم سماجت پیشگان این چمن بهر یک لبخنده نتوان آبرو هرسال ریخت
و بنده شنیده است که یکی از آحاد اعداد وزرا در باب بنده تضریب و تخلیط نموده است و اقوال بنده را در معرض کذب و فضیحت جلوه کرده و کلمات و مقدمات او را در لباس سماجت و تقبیح عرض داده و به تغییر اقوال او سعی نموده و می ترسم که به سبب مقالات وزرا و محالات شاهزاده، همان مقامات پیش آید که آن گازر را از پسر ناخلف و فرزند عاق پیش آمد. شاه پرسید که چگونه بوده است آن داستان؟ بازگوی.
احتیاج ما سماجت پیشهٔ اظهار نیست آنچه ماگمکردهایم از عرض مطلب، مطلب است