سلیل

معنی کلمه سلیل در لغت نامه دهخدا

سلیل. [ س َ ] ( ع اِ ) فرزند. بچه. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). بچه. ( ناظم الاطباء ). || شتربچه نوزاده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). بچه ناقه در آن ساعت که بر زمین آید پیش از آنکه بدانند که نر است یا ماده و آنرا سلیل خوانندو خوار گویند. ( تاریخ قم ص 177 ). || اسب کره. || بچه که بی ماسکه و بی سلا متولد شود. || ( ص ) شمشیر برکشیده شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : و محاربت آغاز نهاد، چنانکه از سلیل سیوف و صهیل خیول و نعره خیلان و گردان. ( جهانگشای جوینی ). || ( اِ ) مغز است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مغز حرام. نخاع. ( فرهنگ فارسی معین ). || شراب ماردیا شراب خالص. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کوهان شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). || جای رفتن آب در وادی پا میانه وادی. || آب بینی. || وادی فراخ دور تک درخت ناک. || درخت سلم. || درخت طلح ناک. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، سلان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سلیل در فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (ص . ) برکشیده (شمشیر و مانند آن ).
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بچه ، فرزند (آدمی و جانوران ). ۲ - شراب خالص . ۳ - کوهان شتر. ۴ - محل روان شدن آب در وادی . ۵ - درخت تاک . ۶ - مغز حرام ، نخاع .

معنی کلمه سلیل در فرهنگ عمید

۱. فرزند ذکور، پسر.
۲. بچۀ شتر.

معنی کلمه سلیل در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بچه فرزند ( آدمی و جانوران ) . ۲ - شراب خالص . ۳ - کوهان شتر . ۴ - محل روان شدن آب در وادی . ۵ - درخت تاک . ۶ - مغز حرام نخاع .
فرزند و بچه . یا شتر بچه نوزاد

معنی کلمه سلیل در ویکی واژه

برکشیده (شمشیر و مانند آن)
بچه، فرزند (آدمی و جانوران)
شراب خال
کوهان ش
محل روان شدن آب در وادی.
درخت تاک.
مغز حرام، نخا

جملاتی از کاربرد کلمه سلیل

از ازل آدم بالنده بدین راد خلف تا ابد حوانازنده از این پاک سلیل
السلیل (به عربی: السلیل) یک شهر در عربستان سعودی است.
شکار شاش بود ژور روز نوئی شب سلیل، نیراعظم برویری است غضب
دل باید و جان‌که تا توانم‌کرد مدح از دل و جان سلیل سلطان را
درج چهار گوهر و غواص هفت بحر ضرغام نه کنام و سلیل دو شهریار
سلیل سلب تو یک دانۀ قلادۀ مجد که جان جانها برخی آن پری وش باد
سلیل آدم و صد جد چو آدم خاکی زکلک صنع بر این لوح خاکدان کشدا
این نه آخر آن سلیل مصطفی است؟ قره العین بتول و مرتضی است
تیغ من باشد سلیل ذوالفقار که سلیل حیدرم در کارزار
شهر بخش گوتلند خواهرخواندهٔ اسلیلسه هست.
پیغمبر خدای چرا نوحه می کند گویی به یاد قبر سلیل مکرم است
نفخۀ جان بخش آن سبط سلیل کرده آتش را گلستان خلیل