سلسال

معنی کلمه سلسال در لغت نامه دهخدا

سلسال. [ س َ ] ( ع ص ، اِ ) آب شیرین و خوشگوار. ( آنندراج ) ( غیاث ). آب آسان گوارا. ( دهار ). آب شیرین و روشن و سرد که بگلو روان شود. ( ناظم الاطباء ). || آب صافی. ( آنندراج ) ( غیاث ). || می نرم روان فروشونده بگلو. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سلسال در فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (اِ. ص . ) آب روان و گوارا.

معنی کلمه سلسال در فرهنگ عمید

۱. آب روان و گوارا.
۲. می خوشگوار.

معنی کلمه سلسال در فرهنگ فارسی

آب روان وگوارا، می وشگوار، سلسل وسلاسل جمع
( اسم ) آب شیرین و روشن و گوارا .

معنی کلمه سلسال در ویکی واژه

آب روان و گوارا.

جملاتی از کاربرد کلمه سلسال

خلخال زر تو تاج بر سر سلسال لب تو رشک کوثر
خاک جسمش ز مرتبت صلصال آب چشمش ز معرفت سلسال
که با قبول تو فردوس شد زمین سراب که با نزول تو سلسال گشت آب اجاج
ببین که ربع و دمن شد ربیع و قاع بقاع حمأحمی شد و صلصال مملو از سلسال
فراز لوح بیاضش خطوط سلسله هاست که کرده باد عیان از تموج سلسال
تا غبار مرض و خوف نشاند زرهش می کشد چرخ به دلو از یم کوثر سلسال
خاک جسم و آب چشم ما به دست عشق تست خاک را صلصال کردی آب را سلسال کن
چو سیف الدوله از سلسال باقی ریاض احمدی را گشت ساقی
غلمانش بر حمیت در گشاده، حورانش بخدمت ایستاده. موج سلسالش زنجیر هر جان، بار اشجارش یاقوت و مرجان. ولی از هر سو شحنگان بردرند و هر کس رانه در خور که آن در، باری یابد یا در آن جا جائی جوید.
ساقی سلسال دهم سلسبیل مطربم آواز پر جبرئیل