معنی کلمه سلامت در لغت نامه دهخدا
چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکار
که سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار.جامی. || عافیت. تندرستی. ( فرهنگ فارسی معین ) : می اندیشم که از تو باشد حدیث امیر برادر ابواحمد ادام اﷲ سلامته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213 ). دیگر روز آن لشکر و خزائن و غلامان و سرائر برداشت و لطایف الحیل بکار آورد تا بسلامت بخوارزم بازبرد.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335 ). او گفت : چون این لشکر بزرگ باز رسند بسلامت من خواستم که بدرگاه عالی آیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359 ).
یارب هزار سال ملک را بقادهی
در عز و در سلامت و در یمن و در یسار.منوچهری.و بسیار مالهای دیگر بذل کرد تا مردم سلامت یافتند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 83 ). کیست که... صحبت سلطان اختیار کند و بسلامت بجهد. ( کلیله و دمنه ).
با بلاها بساز و تن در ده
کز سلامت نه رنگ ماند و نه بوی.خاقانی.هزار کوه و بیابان برید خاقانی
سلامتش بسلامت بخانه بازآورد.خاقانی.گو در ایام سلامت بجوانمردی کوش.سعدی.به روزگار سلامت شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند.سعدی ( گلستان چ یوسفی ص 93 ).به دریا در منافع بیشمار است
اگر خواهی سلامت برکنار است.سعدی.دل و دینم شد و دلبر بسلامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست.سعدی.چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکار
که سر خواهی سلامت سرنگهدار.جامی. || امنیت. ( فرهنگ فارسی معین ) : اگر در ضمان بسلامت بدرگاه عالی رسید مشاهده حال بوده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327 ).
مکان نعیم است و جای سلامت
چنین گفت یزدان فروخوان ز فرمان.ناصرخسرو. || نجات. رستگاری. || آرامش. صلح. ( فرهنگ فارسی معین ). || خلوص. صداقت : از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316 ).
جستم میان خلق سلامت نیافتم
ور بوی بردمی بکران چون نشستمی.خاقانی ( دیوان ص 856 ).وز آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش نبردند. ( گلستان سعدی ). || سلامت در علم عروض بقاء جزاست بر حالت اصلیه. ( تعریفات جرجانی ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || خوشی. شادی :