سقاط

معنی کلمه سقاط در لغت نامه دهخدا

سقاط. [ س َق ْ قا ] ( ع ص ) بسیار سقوطکننده. || کسی که متاعهای افتاده را فروشد. ( اقرب الموارد ). نبهره فروش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شمشیری که در پس ضریبه افتد یعنی مقطوع را بریده یا پس مقطوع رسد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سقاط. [ س ُ ] ( ع اِ ) آنچه برافتداز چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سقاط. [ س ِ ] ( ع اِ ) آنچه بردارند از خرما و جز آن و از جایی بجای دیگر برند. || غوره خرمای از درخت افتاده. || بال مرغ. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خطا در نبشتن و در سخن و در حساب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || لغزش و خطا. ( اقرب الموارد ). || لغزش در فعل و یا قول. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) :
سقاطهای تو آن است و شعر من این است
به تو چه مانم ویحک به من چه میمانی.خاقانی.

معنی کلمه سقاط در فرهنگ معین

(سُ ) [ ع . ] (ص . ) افتاده ، ریخته .

معنی کلمه سقاط در فرهنگ عمید

شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد.

معنی کلمه سقاط در ویکی واژه

افتاده، ریخته.

جملاتی از کاربرد کلمه سقاط

در نوردد چو این فکنده بساط می کند این تعیّنات اسقاط
مرا فانی کن اندر خویش با لذات که التوحید اسقاط الاضافات
«الشعب یُرید إسقاط النظام» (به فارسی: ملت سقوط رژیم را می‌خواهد) شعاری سیاسی است که بیشتر انقلابیون و معترضان اعتراضات جهان عرب به کار بردند. این شعار نخستین بار در دسامبر ۲۰۱۰ در انقلاب تونس به کار برده شد و از آنجا به مصر و دیگر کشورهای عربی راه یافت.
گر اسقاط اضافات است منظور یقین بیدل بس است الله الله از من‌الله و الی‌اللهش
علی بن بُندار الصیرفی النّیسابوری گوید، رحمة اللّه علیه: «التصوّف إسقاطُ الرُّؤیَةِ لِلْحَقِّ ظاهراً و باطناً.»
احدیت که جمع اندر بیانست بلا اسقاط ولا اثبات آنست
سقاطه‌های تو آن است و شعر من این است به تو چه مانم؟ ویحک به من چه می‌مانی
و بعد از آنکه بر بنده حدّ واجب شد اگر قطع باشد و اگر غیر آن، روا نباشد که در آن شفاعت کنند، و با سقاط آن مشغول شوند، لما
قرأ اهل المدینة و الشام فان اللَّه الغنی باسقاط هو کما فی مصاحفهم.
از اضافات کرده ایم اسقاط که نداریم در دو کون قراط
اما علم توحید علم دینست و آن سه وجهست: توحید الاخلاص بالکتاب و السنه. و توحید التجرید و هو علم الحیوة بتفرید الذکر و نسیان غیره و طلب تصحیح التوحید باسقاط الصفات، و الکلام فی الجواهر و الاعراض و الطینة و الجثة و الهیولی و هو علم الزنادقة الاولی.