سق

معنی کلمه سق در لغت نامه دهخدا

سق. [ س َق ق ] ( ع مص ) سرگین افکندن مرغ. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ).

معنی کلمه سق در فرهنگ معین

(سَ قّ ) (اِ. ) (عا. ) سقف دهان ، کام . ،~ کسی را با چیزی برداشتن سخت عادت داشتن شخص به آن چیز.

معنی کلمه سق در فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) [عامیانه] قسمت درونی فک اعلی، سقف دهان، کام.
۲. [قدیمی] سقف.
۳. [قدیمی] سقف خانه.
۴. [قدیمی] گنبد.

معنی کلمه سق در فرهنگ فارسی

( اسم ) سقف دهان کام . یا سق سیاه داشتن . کسی که نفرینی درباره دیگری کند همان شود بدو گویند : چه سق سیاهی داری ? . یا سق اش را با فحش برداشته اند . بسیار بد دهن است .
سرگین افکندن مرغ

معنی کلمه سق در ویکی واژه

(عا.)
سقف دهان، کام. ؛~ کسی را با چیزی برداشتن سخت عادت داشتن شخص به آن چیز.

جملاتی از کاربرد کلمه سق

داشت غیبی ز فاسقی عیبی لاجرم فسق کرد و فاسق مرد
پیش دانا خود شراب از عشق نوش پیش نادان روی خود در فسق پوش
بار الها صاحب دیوان کند تا کی ستم تا به کی از ظلم اوباشیم در رنج و سقم
به یاد شقهٔ خسقی شفق چندان که می‌بینم به خسقی ماندش چیزی ولی چندان نمی‌ماند
بابیست و یک و شاق ز سقلاب ترک‌وار بر راه دی کمین به مفاجا برافکند
ترا بر گرد این خانه مثال از شمع و پروانه ترا بر حرص این دانه قیاس از آب و استسقا
تا تو زین منزل آدمی نروی دان که اندر گو سقر گروی
استخوان آب شد ای وادی سوزان به تنم کی به سقای دل تشنه همایی برسم
بسکه مشتاق وصل و تشنه وقف میجهد از زمین خانه بسقف