سفالینه

معنی کلمه سفالینه در لغت نامه دهخدا

سفالینه. [ س ُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) آنچه از سفال بوده. ( برهان ). فخار. ( دهار ) :
چو می در سفالینه می فروش
ز ریحان ریحانی آمد بجوش.نظامی.دهند آب ریحان فروشان دی
سفالینه خم را ز ریحان می.نظامی.خریدار در گرچه باشد بسی
سفالینه را هم ستاند کسی.امیرخسرو دهلوی.

معنی کلمه سفالینه در فرهنگ فارسی

آنچه از سفال بوده . فخار .

معنی کلمه سفالینه در فرهنگستان زبان و ادب

{pottery} [هنرهای تجسمی] ظروف و آثاری که از گِل پخته ساخته می شوند

معنی کلمه سفالینه در دانشنامه آزاد فارسی

سفالینه (earthenware)
نوعی سفال که از گِل متخلخل ساخته، و در دمای نسبتاً پایین، حداکثر تا ۱۲۰۰ درجۀ سانتی گراد، پخته می شود. چنین سفالی شیشه مانند نمی شود و متخلخل باقی می ماند و از این رو همچنان مایعات را جذب می کند. سفالینه می تواند بی لعاب (همچون تراکوتاـ گلدان های کوزه ای، و باده های شراب)، یا لعاب دار با سطحی صیقلی و براق و ضدآب (همچون بیشتر ظروف) باشد. لعاب و بدنۀ سفال، لایه های کاملاً مستقلی را شکل می دهند. بیشتر سفال های باستانی، سفالینۀ پخت شده (تراکوتا) بودند، و قدمت آن ها در شمال اروپا و شرق افریقا به دورۀ میان سنگیمی رسد. امروزه در بخش هایی از شمال امریکا، اندونزی، افریقا، و شبه جزیرۀ هند، ظروف سفالی را به روش سنّتی می پزند، و گاه سطح بیرونی آن ها را کاملاً صیقلی می کنند که موجب استحکام بیشتر سفالینه می شود. سطح ظاهری این سفالینه ها اغلب به سبب درجات مختلف اکسیده شدن در دماهای پایینِ پختِ باز(ح ۶۰۰ درجه سانتی گراد)، جلوۀ جذابی از سایه های پراکنده دارد؛ سفال هایی که در کوره پخته می شوند (در دمای ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ درجه سانتی گراد) رنگی یکنواخت تر و مات دارند.

جملاتی از کاربرد کلمه سفالینه

سفالینه جامی که می جان اوست سفالین زمین خاک ریحان اوست
اما چاشت و شام در حق کسی گفته باشد که هر روز سوال می تواند کرد که روز در حق وی چون سال بود در حق آن دیگر. و این در حق مدت است، ام جنس حاجت. اصل وی سه است: نان است و جامه و مسکن. رسول (ص) گفت، «ابن آدم را در دنیا هیچ حق نیست مگر در سه چیز: طعامی که پشت وی راست دارد و جامه ای که عورت وی را بپوشد و مسکنی که آنجا مقام سازد»، اما آنچه در خانه بود لابد از متاع خانه هم در این معنی بود، اما اگر نمد و حصیر دارد و برای زیلو سوال کند نشاید و اگر سفالینه دارد و برای آفتابه سوال کند نشاید و مهمات متفاوت است و در تقدیر نیاید، ولکن باید که بی حاجتی مهم چیزی که فاحش است نکند.
تشنه چشمی غم همکاسه ز دل می شوید باده در جام سفالینه نمی باید کرد
دهند آب ریحان فروشان دی سفالینه خم را ز ریحان می
خنبش بلقب گفتم و سرپوش بدان خم نی خم سفالینه، بگو لجه عمان
کند از راز جهان قصه تو گوئی دارد نسب از کاسه جم جام سفالینه ما
ز سحر آن سرا را نیابی خراب که دارد سفالینه‌ای پر سداب