معنی کلمه سعیر در لغت نامه دهخدا
من ز عکس زمهریرم زمهریر
یا ز عکس آن سعیرم چون سعیر.( مثنوی ).او همی جوشید از تف سعیر
عقل می گفتش الم یأتک نذیر.( مثنوی ).پس روان گردد بزندان سعیر
که نباشد خار را زآتش گزیر.( مثنوی ). || طبقه چهارم از هفت طبقات دوزخ. ( غیاث ) آنندراج ) :
این دبیری رساندت به نعیم
این دبیری رهاندت ز سعیر.ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 171 ).این گور تو چنانکه رسول خدای گفت
یا روضه بهشت است یا کنده سعیر.ناصرخسرو.لها «جهنم » سبعة ابواب. لکل باب منهم جزء مقسوم. نام اول جحیم. نام دوم جهنم. نام سیم سقر. نام چهارم سعیر. ( قصص الانبیاء ص 7 ).
کز دوستی مسیح نصاراست در سعیر
وز دشمنی مسیح یهوداست در سقر.خاقانی.|| زبانه آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ).
سعیر. [ س َ ] ( اِخ ) نام بتی است. ( منتهی الارب ).