سعدی

سعدی

معنی کلمه سعدی در لغت نامه دهخدا

سعدی. [ س ُ دا ] ( ع ص ) مؤنث اسعد. ( منتهی الارب ).
سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) مشرف الدین مصلح بن عبداﷲ سعدی شیرازی ، نویسنده و گوینده بزرگ قرن هفتم. وی در شیراز به کسب علم پرداخت و سپس به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تعلم مشغول گشت. سعدی سفرهای بسیار کرد و در زمان سلطان اتابک ابوبکربن سعدبن زنگی ( 623 - 668 هَ.ق. ) به شیراز بازگشت و به تصنیف سعدی نامه یا بوستان ( سال 655 ) و گلستان ( سال 656 ) پرداخت. علاوه بر اینها قصاید و غزلیات و قطعات و ترجیعبند و رباعیات و مقالات و قصاید عربی دارد که همه را در کلیات وی جمع کرده اند. وفات وی بین سالهای 691 و 694 هَ.ق. در شیراز اتفاق افتاد و آرامگاه جدید او در اردیبهشت ماه 1331 هَ.ش. برپا شده است.
امتیاز بزرگ سعدی در غزل عاشقانه و مثنوی اخلاقی و نثر فنی بسبک مقامه نگاری است. رجوع کنید به تاریخ ادبیات رضازاده شفق صص 263 - 279. بحث در باب سعدی شاعر، هانری ماسه. از سعدی تا جامی ( ترجمه تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ) ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). و رجوع به لباب الالباب و سبک شناسی بهار ج 1 و 2 و 3 شود.
سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) میرعلیشیر نویسد: مولانا سعدی مشهدی بوده و به کاسه گری منسوب و این مطلع از اوست :
ز بهر قطع هستی حیله از صدجای انگیزم
مگر یک لحظه با آن دلبر خودرای آمیزم.
و در مطلع دو قافیه رعایت کرده و بیت دوم این مطلع را امیرعلیشیر پسند فرموده و آن بیت این است :
شبی بنشین وچندانی شراب بی حسابم ده
که نتوانم که تا روز حساب از جای برخیزم.
مولانا در هری وفات فرموده. ( مجالس النفایس ص 216 - 217 ).
سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند. دارای 619 تن سکنه و آب آن ازچشمه و قنات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 230 تن سکنه و آب از چشمه و محصول آن غلات میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 1010تن سکنه و آب آن از رودخانه جراحی است. محصول : غلات ،برنج و خرما است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) ده بزرگی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. در سه هزارگزی شمال خاور شیراز. هوای آن معتدل و دارای 2008 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، انگور، سبزیجات و شغل اهالی زراعت است. دبستان دارد و مقبره سعدی نزدیک قریه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

معنی کلمه سعدی در فرهنگ فارسی

یکی از عرائس عرب که شاعران تازی و ایرانی نام او را بمنزله نمونه دلبران یادکنند . توضیح دارمستتر گوید( تتبعات ۲۹۸:۱ ح ): (( در افسانه عربی - فارسی (( سودابه ) ) ( ایرانی ) به (( سعدی ) ) مبدل گردیده است . ) )
ده بزرگی از دهستان حوم. بخش مرکزی شهرستان شیراز .

معنی کلمه سعدی در فرهنگ اسم ها

اسم: سعدی (پسر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: saedi) (فارسی: سَعدي) (انگلیسی: saedi)
معنی: فرخندگی، خجستگی، مبارکی، ( در قدیم ) سعد بودن، ( اَعلام ) سعدی [حدود، قمری] تخلّص و شهرت مشرف الدین ( مصلح الدین ) عبدالله شیرازی، شاعر و نویسنده ی ایرانی، مؤلف گلستان و بوستان، غزلها، قصیده ها و رساله ها ی مختلف، که همه در کلیات دیوان او چاپ شده است، آرامگاه او به نام سعدیّه در شیراز است، سعد ( عربی ) + ی ( فارسی )، لقب شاعر بزرگ قرن هفتم، مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی

معنی کلمه سعدی در دانشنامه عمومی

سعدی (بستان آباد). روستای سعدی، که در دهستان عباس شرقی، بخش تیکمه داش، شهرستان بستان آباد واقع شده است.
روستای سعدی از طرف شمال به روستای گلهین، از سوی شرق به روستای بنفشه درق، از طرف جنوب به روستای عمودیزج و از طرف غرب به روستای جداقیه و قره چمن محدود می شود. فاصله این روستا تا مرکز شهرستان یعنی بستان آباد ۳۶ کیلومتر و فاصله آن با شهر تبریز مرکز استان، ۱۰۲ کیلومتر است. ارتفاع روستای سعدی از سطح دریا، ۱۶۷۸ متر می باشد. آب و هوای این روستا به جهت قرار گرفتن در دامنه کوه های پیرامونی، در زمستان سرد و در تابستان ها معتدل و خوش و آب هواست.
وجه تسمیه روستای سعدی می توان به سابقه تدریس کتب گلستان و بوستان سعدی اشاره کرد.
به طوری که بر خلاف روستاهای اطراف، ریش سفیدان این روستا در کنار ایجاد مدرسه دولتی؛ کلاس های تدریس به نام «مکتب دینی» برپا می کردند. و استادان کلاس های مکتبی توسط اهالی از استادان معرف منطقه با هزینه های خود مردم روستا تأمین می شد. این کلاس ها عمدتاً در فصول زمستان؛ که مردم بیکار بودند برپا می شد. به این ترتیب که کلاس ها در اتاق های مناسب یکی از اهالی به تأمین هزینه توسط مردم برگزار می شد؛ استاتید نیز هر شبانه روز در خانه یکی از اهالی میهمان بودند. روش تدریس بر اساس رتبه بندی و سطح تحصیلات دانش آموزان مکتب بود به طوری که استاد در راس اتاق جلوس می نمود و شاگردان نیز در طرف وی به ترتیب از بالا به پایین در روی زمین می نشستند. شاگردان کتب به ترتیب: کتاب نصاب بر حسب این که دانش آموزان در کتاب صفحه کتاب بودند، بعد کتاب گلستان، بعد کتاب قرآن مجید و در پایین ترین سطح جزوه «چره که» بودند که این گروه ها نیز بر حسب این که در کدام صفحه کتب و چره که هستند رتبه بندی و به ترتیب از بالاترین رتبه تا پایین ترین آب می نشستند. استاد در هر روز تدریس هر دانش آموزش را تدریس کرده ولی اشکلات بعدی توسط هر دانش آموزش از دانش آموز رتبه بالاتر رفع اشکال می شود. بدین ترتیب بود که وجه تسمیه نام روستای سعدی.
مردم این روستا همانند سایر نقاط استان، ترکی آذری صحبت می کنند.
این روستا از قدیم الایام که دارای مسجدی بوده کوچک که دارای معجر چوبی برای بانوان بوده و کف مسجد پوشیده از حصیر بود. علاوه برای استفاده اهالی روستا از مسجد در ایامی مثل محرم، رمضان و سایر مناسبت ها، مسافران عبوری به ویژه رانندگان ترک برای استراحتی کوتاه و اقامه نماز از آن استفاده می کردند. بعد از انقلاب مسجد قدمی تجدید بنا گردید و نسبت به مسجد قدیمی نسبتاً برزگتر احداث و مورد استفاده اهالی و مسافران قرار گرفته است.
سعدی (کرمان). سعدی، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان کرمان در استان کرمان ایران.
این روستا در دهستان باغین قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱٬۳۸۲نفر ( ۳۷۷خانوار ) بوده است.

معنی کلمه سعدی در ویکی واژه

منسوب به سعد، سعد و نحس، خوش‌یوم، نیکو.
لقب و کنیه نامدارترین شاعر و غزلسرای پارسی‌گو. گر بدستت داد تیغ بُرّان چرخ روزگار.....هر چه خواهی تو ببُر اما مبُر نان کسی

جملاتی از کاربرد کلمه سعدی

روشنت گردد این حدیث چو روز گر چو سعدی شبی بپیمایی
سعدی اریک چند در میدان تو اسبی براند مرکب ما پشت ریش و باره ما لنگ نیست
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
همه عالم به عشقبازی رفت نام سعدی که در ضمیر تو نیست
سعدی مبر اندیشه که در کام نهنگان چون در نظر دوست نشینی همه کام است
چرخ شنید ناله‌ام گفت منال سعدیا کآه تو تیره می‌کند آینه جمال من
دلیل روی تو هم روی توست سعدی را چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ
سر ارادت سعدی گمان مبر هرگز که تا قیامت از این آستان بگردانی
ز دوستان که تو را هست جای سعدی نیست گدا میان خریدار در نمی‌گنجد
هم از بخت فرخنده فرجام توست که تاریخ سعدی در ایام توست