سریری

معنی کلمه سریری در لغت نامه دهخدا

سریری. [ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب بسریر. ( برهان ). || بالینی. ( فرهنگستان ).

معنی کلمه سریری در فرهنگ معین

(سَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . )۱ - منسوب به سریر. ۲ - معالجات بالینی .

معنی کلمه سریری در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به سریر . ۲ - معالجات بالینی .

معنی کلمه سریری در ویکی واژه

منسوب به سریر.
معالجات بالینی.

جملاتی از کاربرد کلمه سریری

شاها! تو شه فلک سریری بر جملهٔ مومنان، امیری
اگر چو خسرو و خاقان سزای تاج و سریری ترا گلیم گدایی به از قبای امیری
سریری به آیین سلطانیان زدم بر سر کوی روحانیان
سریری ملک پاسخش داد باز که ای ختم شاهان گردن‌فراز
بحر سحاب خیزی چون از بر سریری بدر شهاب تیری چون بر فراز زینی
سریری که جز آسمانی بود به زندان کن زندگانی بود
چو اسکندر آن تخت و آن جام دید سریری نه در خورد آرام دید
سریری خبر یافت کان تاجدار برآن تختگه کرد خواهد گذار
سریری ز زر بر دو پیل سپید ز یاقوت تاجی چو رخشنده شید
بر سریری او نشسته شاه وش نوجوانی پیش او زیبا و کش