سریرت

معنی کلمه سریرت در لغت نامه دهخدا

سریرت. [ س َ رَ ] ( ع اِ ) راز و آنچه نهان کرده شود ودر مجاز به معنی خصلت و طبیعت. ( غیاث اللغات ). سریرة : سلطان بر سریرت و غور مکر و خدیعت او وقوف یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). خلوص اعتقاد او در موالات دوست و نصوح سریت و سریرت او در مطاوعت حضرت عرض داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به سریرة شود.
سریرة. [ س َ رَ ] ( ع اِ ) راز. ( منتهی الارب ) ( دهار ). راز و آنچه پنهان کرده شود، سرائر جمع آن است. ( آنندراج ). نهان. ( مهذب الاسماء ). || بمجاز معنی خصلت و طبیعت. ( آنندراج ).

معنی کلمه سریرت در فرهنگ معین

(سَ رَ ) [ ع . سریرة ] (اِ. ) ۱ - راز. ۲ - باطن ، نیت . ج . سرائر.

معنی کلمه سریرت در فرهنگ عمید

نیت، باطن.

معنی کلمه سریرت در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که مخفی کنند راز سر . ۲ - باطن نیت جمع سرائر ( سرایر ) .

معنی کلمه سریرت در ویکی واژه

سریرة
راز.
باطن، نیت.
سرائر.

جملاتی از کاربرد کلمه سریرت

بر سریرت نشانده گاه وداع فلک ایدون چو رستم دستان
گفت هرکس سداد و سیرت او وآن ورع و آن نکو سریرت او
و اجتهاد تو از آن وی زیادتست اکنون که ترا دیدم نه چنانست که می‌پنداشتم و با نزدیک وی میروم! برصیصا مفارقت وی کراهیت داشت و بصحبت وی رغبت تمام مینمود. شیطان گفت: مرا ناچار است برفتن، اما ترا دعائی آموزم که هر بیمار و مبتلی و دیوانه که بر وی خوانی اللَّه تعالی او را شفا دهد و ترا این به باشد از هر عبادت که کنی که خلق خدای را از تو نفع باشد و راحت. برصیصا گفت: این نه کار منست که آن گه از وقت و ورد خود بازمانم و سیرت و سریرت من در سر شغل مردم شود.
ابن سماک صوفئی را گفت: اگر جامه ای که بر تن دارید، موافق سریرت شماست، دوست همی دارم که مردمان بر آن آگه شوند و اگر نیست. وای بر شما که هلاک شدید.
مگر که گه گه یک پایه زیرتر آیی که عرش زیر سریرت نهاده پیشانی
جانهای شهیدان چون از این عالم حکم رحیل کنند در حوصله مرغان سبز نهند و در قنادیل نور، نیز گفته‌اند در مرغزار بهشت. امّا این جوانمردان حوصله محبّت ایشان از آن فراخ‌تر است که بحوصله مرغی در فرو آید، ایشان را مقام چیست؟ ارواح الاحباب فی قبضة العزّة یکاشفهم بذاته و یلاطفهم بصفاته. سیرت ایشان چیست؟ آنکه خود را بکلّ بمحبوب مشغول دارند، جان و دل و تن در راه او بذل کنند، در سرّ و جهر و در علانیت و سریرت موافقت او طلب کنند، نصیب او بر نصیب خود مقدّم کنند، و آن گه خود را افکنده عجز، و شکسته تقصیر شناسند. نواخت ایشان از حضرت ذی الجلال چیست؟
پادشاهان خلوت عشقیم تخت خاک درش سریرت ماست
چو نمییابم صفا از صفه نه طاق تو با من صوفی سریرت ماجرا تا کی کنی
علیکم سلامی من صمیم سریرتی فانی کقلبی او سلامی لائب
خلق بصورت قوی و خُلق بسیرت‌ دین بسریرت قوی و مُلک بسلطان‌