سرکوفت
معنی کلمه سرکوفت در فرهنگ معین
معنی کلمه سرکوفت در فرهنگ عمید
معنی کلمه سرکوفت در فرهنگ فارسی
سرزنش طعنه ملامت .
معنی کلمه سرکوفت در ویکی واژه
سرکب، سراکوب، سرکوبه
سرزنش؛ طعنه؛ ملامت.
جملاتی از کاربرد کلمه سرکوفت
بیدل نمیتوان همه دم زیر آسمان سرکوفتن به هاون گم کرده دستهای
سرکوفته یی و از صلابت هم بر سر پای ایستاده
چون دشمن مخدوم جهان چند توان بود سرکوفته از محنت و محنت زده از غم
سرکوفت دوریم مکن بیش من خود خجلم ز کردهٔ خویش
زان حملههای صف شکن سرکوفته دیوان تن خطبه به نام شه شده دیوان پر از احکام دل
آمدی جمشید و مهدی تا شدی سرکوفته مار ضحاکان ظلم از گرز افریدون عدل
سایه ازگرما زآنسان به زمین میغلطید که سیه ماری سرکوفته بر راهگذر
پنج پایک را گفتند چرا به شکل کج پیکران افتادی و پای در میدان کجروی نهادی؟ گفت: از مار تجربه برداشتم که با آن راستی و راستروی همیشه از سنگ جفا سرکوفته است یا از زخم ستم دم بریده.
تو افعی بیجانی و ما جمله شب و روز چون افعی سرکوفته از عشق تو پیچان
به زمین دشمن سرکوفتهام رفته فرو ز جهان حاسد کمحوصلهام کرده فرار