سرویس
معنی کلمه سرویس در فرهنگ عمید
۲. (اسم ) تشکیلات مجری امور اجتماعی، سیاسی، اداری، و امثال آن ها: سرویس خبری، سرویس پستی، سرویس اداری.
۳. (اسم ) خودرویی که در ساعت معینی آمادۀ جابه جا کردن اعضای یک مؤسسۀ خاص است.
۴. (اسم ) مجموعه ای از ظروف یا وسایل متناسب با یکدیگر.
۵. (اسم ) مجموعۀ تجهیزات لازم برای یک فعالیت.
۶. (اسم ) بهایی که هتل یا رستوران در ازای ارائه ی خدمات دریافت می کنند.
۷. (اسم ) ساعت کار یک مؤسسه.
۸. (اسم ) مجموع مکان های بهداشتی یک ساختمان شامل دست شویی، توالت، و حمام.
۹. بازدید و تنظیم اجزای یک دستگاه میکانیکی.
۱۰. (اسم ) (ورزش ) ضربه ای که در زمان آغاز بازی در ورزش هایی چون والیبال، تنیس، و بدمینتون به توپ زده می شود.
معنی کلمه سرویس در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - هنگام کار : سرویس اداری . ۲ - شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشینهای دیگر . ۳ - اتومبیلی که در خدمت کارمندان باشد سرویس عمومی سرویس اختصاصی . ۴ - واحد برای ظروف و امثال آن دست یک دست چایخوری .
معنی کلمه سرویس در ویکی واژه
شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشینهای دیگر.
اتومبیلی که در ساعات کا ر در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد.
مجموعة ظرف و امثال آن، س
مؤسسه بزرگی که به یکی از امور اجتماعی یا سیاسی و... اختصاص دارد «سرویس خبری».
تنبیه.
جملاتی از کاربرد کلمه سرویس
سهی سرویست در باغ دل ما به دستان حیله و نیرنگ دارد
چون قهر و لطف جوهر شمشیر خسرویست گر خون فشان برآید و گر در فشان خوشست
به روی کشور ما تنگ از آن که منصب اوست امارتی که زخانی و خسرویست زیاد
اگر حرب سازم مخالف قویست به تارک برش تاج کیخسرویست
خیالِ قامتش سرویست پیشم که هست از چشمۀ چشمانم آبش
سرویست نیزه رشته ز دریای دست تو سرو ار چه مینروید الا ز جویبار
معدلتت خسرویست در سپهش هر نفر تیشهٔ فرهاد گیر ریشهٔ بیداد کن
این که پرواز گرفته است همای شوقم به هواداری سرویست خرامان که مپرس
سرو و مه و بنفشه ببستان بهل که او ماهیست پر بنفشه و سرویست پر کنار
البته بروز مشکلاتی که موجب عدم توانایی کاربران در استفاده از نرمافزارها شود در مواردی که نرمافزار داخل شرکت نصب شده باشد نیز ممکن است اتفاق افتد و این امر تنها مختص به سرویسهای پردازش ابری نمیباشد.
آبم از دیده روانست و خیال قد او همچو سرویست در آن آب روان پیوسته