سرنامه

معنی کلمه سرنامه در لغت نامه دهخدا

سرنامه. [ س َ رِ / س َ م َ / م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه بر سر کتابها نویسند که در فلان محل به فلانی برسانند. || بعضی گویند سرنامه عنوان است یعنی آنچه بر بالای نامه نویسند. ( برهان ). عنوان نامه و عنوان کتاب. ( آنندراج ) :
سرنامه را نام او تاج گشت
بفرش دل تیره چون عاج گشت.فردوسی.سرنامه کرد آفرین بزرگ
به یزدان پناهش ز دیو سترگ.فردوسی.سرنامه روزگار خواندم
عنوان وفا بر آن ندیدم.خاقانی.شاید ار سرنامه وصل تو نام دیگر است
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن.خاقانی.سرنامه عشق کشتن آمد
سرنامه خلق زندگانی.خاقانی.ای زهره و مشتری غلامت
سرنامه نامه جمله نامت.نظامی.

معنی کلمه سرنامه در فرهنگ عمید

۱. عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود.
۲. مقدمۀ کتاب.

معنی کلمه سرنامه در فرهنگ فارسی

عنوان و آنچه که دربالای نامه نوشته شود، مقدمه کتاب
آنچه که در بالای مکتوب نویسند عنوان نامه .

جملاتی از کاربرد کلمه سرنامه

سرنامه گفت آفرین مهان بران باد کو باد دارد جهان
سر بی سرنامه را پیدا کنم عاشقان را در جهان شیدا کنم
سر بیسرنامه را پیدا کنم عاشقان رادرجهان شیدا کنم
روان پاسخ نامه زال کرد سرنامه بر تیغ و کوپال کرد
از آن همه گردنان سرنامه وان از همه سرکشان سردفتر
سرنامه کرد آفرین مهان ز ما بنده بر کردگار جهان
سرنامه از دادگر کرد یاد دگر گفت کین پند پور قباد
سخن در سرنامه آغاز کرد ز گنج معانی درش باز کرد
سرنامه از شاه گردان و کین سر تازیان شاه ایران زمین
سرنامهٔ تو ماها هفتاد و دو دفتر شد وان زهرهٔ حاسد را هفتاد و دو دف تر شد