سرنام
معنی کلمه سرنام در ویکی واژه
نامی که از کنار هم نهادن حرفهای اول واژه های دیگری ساخته شده باشد.
جملاتی از کاربرد کلمه سرنام
سرنامه بگشاد شاه جهان نگه کرده برخواند او را روان
اگر زانکه ایدر درنگ آورم سرنام خود زیر ننگ آورم
سرنامه گفتند ما بندهایم به فرمان و رایت سرافگندهایم
از این نو رسیده سوار دلیر سرنامداران شد از رزم سیر
چو باشی تو در تخت و لشکر به جنگ سرنام ناید به چنگال ننگ
نویسنده از کلک چون خامه کرد ز برزوی یک در سرنامه کرد
سپردش به رستم همان نامه شاه سپهبد سرنامه را برکشاد
سرنامه نام توانا خدای که او داد فیروزی و نام و رای
چو روشن شود کشور از آفتاب سرنامداران درآید به خواب
سرنامداران برآور بلند یکایک همه ایمن آر از گزند