سرمایه

سرمایه

معنی کلمه سرمایه در لغت نامه دهخدا

سرمایه. [ س َ رِ / س َرْ ی َ / ی ِ ] ( اِ مرکب ) معروف است ولی در مایه و سرمایه فرق است و مایه رأس المال و آن سود که حاصل آید اگر خرج نکنند بر مایه سرمایه شود و آن را سوزیان نیز گویند . ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
عمری که مر تراست سرمایه
ویداست و کارهات بدین زاری.رودکی.اگر تو نبندی بدین در میان
همه سود و سرمایه باشد زیان.فردوسی.و میگفت ای مسلمانان رحمت کنید بر کسی که سرمایه وی میگدازد. ( کیمیای سعادت ).
نه از او میوه خوب نه سایه
نه از او سود خوش نه سرمایه.سنایی.در سر بازار عشق از جان و جان گفتن بس است
کاین قدر سرمایه سودا برنتابد بیش از این.خاقانی.دشنام که خود به خود دهد مرد
سرمایه آفرین شمارش.خاقانی.ز هر نقد کآن بود پیرایه شان
یکی بیست میکرد سرمایه شان.نظامی.قبله چشم جمال او بود، و سود و سرمایه عمر وصال او. ( سعدی ).
با آنکه بضاعتی ندارم
سرمایه طاعتی ندارم.سعدی.مروت زمین است و سرمایه زرع
بده کاصل خالی نماند ز فرع.سعدی. || عمق. عاقبت. نتیجه :
چو بی آزمایش نباشد خرد
سرمایه کارها بنگرد.فردوسی. || توانائی. قدرت :
نیارم نام او بردن نیارم
من این سرمایه در خاطر ندارم.ناصرخسرو. || اساس. پایه :
سرمایه کرد آهن آبگون
کز آن سنگ خارا کشیدش برون.فردوسی.سرمایه بد اختر شاه را
وزو بند بد جان بدخواه را.فردوسی.سرمایه آن ز ضحاک بود
که ناپارسا بود و ناپاک بود.فردوسی. || مایه. رأس مال :
به نظم اندر آری دروغ و طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را.ناصرخسرو.سروری را اصل و گوهر برترین سرمایه است
مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری.سوزنی. || مبداء. اصل :
شیرین بکن این تلخ دل سوخته من
زآن قید که سرمایه شهد و شکر آمد.سوزنی.پادشاهی که ظل رحمت الهی است و پیرایه اقبال و سرمایه جلال. ( سندبادنامه ص 76 ). || قدرو قیمت. بها. ارج :
مگر بشنود پند و اندرزتان
بداند سرمایه و ارزتان.

معنی کلمه سرمایه در فرهنگ معین

(سَ یَ یا یِ ) (اِمر. ) ۱ - مال ، دارایی . ۲ - دارایی خواه مادی یا معنوی . ۳ - مالی که عواید پولی به دست دهد.

معنی کلمه سرمایه در فرهنگ عمید

۱. (اقتصاد ) پول یا کالایی که اساس کسب و تجارت قرار بدهند.
۲. (اقتصاد ) پولی که در اصل به بهای چیزی داده شده که هرگاه بیشتر از آن فروخته شود، مبلغ اضافی سود خواهد بود.
۳. دارایی و ثروت و آنچه کسی از نقد و جنس دارد.
۴. [مجاز] اصل و مایۀ چیزی.

معنی کلمه سرمایه در فرهنگ فارسی

۱ - پول یا متاعی که آنرا اساس کسب و بازرگانی قرار دهند . ۲ - مال تمول ثروت . ۳ - قابلیت استطاعت . ۴ - مبدا اصل .

معنی کلمه سرمایه در دانشنامه عمومی

سرمایه (فیلم). سرمایه ( فرانسوی: Le Capital ) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی کوستا گاوراس است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به گابریل بیرن، گاد الماله، جان وارنابی و سلین سلت اشاره کرد.

معنی کلمه سرمایه در دانشنامه آزاد فارسی

سرمایه (اقتصاد). سرمایه (اقتصاد)(capital)
در اقتصاد، ذخیرۀ کالاهای استفاده شدنی در تولید سایر کالاها. سرمایۀ مالیعبارت است از ثروت انباشته شده یا موروثی در شکل دارایی، نظیر سهام، مِلک، سپرده های بانکی. سرمایۀ ثابت، بادوام است؛ مانند کارخانه ها، ساختمان دفاتر، تأسیسات، و ماشین آلات. سرمایۀ در گردشسرمایه ای است که به سرعت مصرف می شود؛ مانند مواد اولیه، قطعات و موجودی کالاهای تمام شدۀآماده برای فروش. سرمایۀ خصوصی معمولاً در مالکیت افراد و مؤسسات بازرگانی خصوصی است. سرمایۀ عمومیمعمولاً در مالکیت دولت قرار دارد و زیربنای اقتصاد است؛ نظیر جاده ها، پل ها، مدارس، و بیمارستان ها. سرمایه گذاری، فرآیند افزایش ذخیرۀ سرمایۀ یک ملت یا یک فعالیت اقتصادی است.
سرمایه (کتاب). (یا: کاپیتال) مهم ترین و تأثیرگذارترین اثر انتقادی کارل مارکس، به زبان آلمانی، مشتمل بر سه کتاب. کتاب نخست با عنوان «بسط تولید سرمایه» شناخته شده ترین و مهم ترین بخش سرمایه است. کتاب نخست تنها بخشی از سرمایه است که مارکس خود آن را نوشته است. کتاب های دوم و سوم به ترتیب با عنوان های «فرآیند گردش سرمایه» و «فرآیند کلی تولید سرمایه داری» در واقع حاصل کار انگلس بر روی یادداشت ها و دست نوشته های مارکس است که پس از مرگ او (۱۸۸۳) به چاپ رسید. طبق نظر مارکس در کتاب نخست، ارزش واقعی هر کالا در کار اجتماعی نهفته در آن است که کارگران آن را تولید می کنند. اما در جامعۀ سرمایه داری کالا تبدیل به شیء می شود و پول است که انسان ها (پرولترها) و کار آنان (تولید کالا) را می خَرَد. این فرآیند ارزشی اضافی تولید می کند که توسط سرمایه دار به سرمایۀ جدیدی تبدیل می شود و بدین ترتیب انباشت سرمایه به وجود می آید و به تمرکز سرمایه می انجامد. این انباشت خود حاصل مصادرۀ مالکیت خصوصی ناشی از کار است و سرانجام تشکل توده ها و مخالفت و شورش آنان را درپی دارد. کتاب دوم توصیف جزئی نگرانۀ شیوۀ عملکرد بازار است. مارکس در کتاب سوم می گوید که سودهای متفاوت در زمان فروش کالا برابر می شوند؛ زیرا سرمایه نه سودِ تولید ویژۀ خود، بلکه بخشی از سرمایۀ عمومی را به چنگ می آورد. این اثر که به بیشتر زبان ها نیز ترجمه شده، قضاوت ها و انتقادهای متفاوتی در پی داشته است.

معنی کلمه سرمایه در ویکی واژه

risorsa
capitale
مال، دارایی.
دارایی خواه مادی یا معنوی.
مالی که عواید پولی به دست دهد.

جملاتی از کاربرد کلمه سرمایه

دل رفت به بازار که تا عشوه فروشد سودش غم عشق آمد و سرمایه زیان کرد
سرمایه ی عمر رفت بر باد بنیاد وی افکنم بر آبی
سرمایهٔ طاعات ببازار معاصی بردیم و همین حسرت و اندوه خریدیم
آنی ز روز بخت تو در بایهٔ شهور روزی ز ماه عمر تو سرمایهٔ سنین
داد سودای دل‌اندوزی سر زلف تو بر باد سرو من آزاده را نبود سر سرمایه‌داری
هر کس که بعهد دوستی پایه نداشت در دست برای سود سرمایه نداشت
نه نداری ز ملک سرمایه نه نداری ز شرع پیرایه
طلب سرمایهٔ عشقی به درس لهو کمتر رو مبادا طفل خواهش را هوس پرور کند بازی
تو ندانسته ای که زین شباب بضاعتی مزجاتست و شین شیب سرمایه و پیرایه نجاتست؟ پس گفت ای جوان بشنو و یادگیر و این قطعه را مؤدب و استادگیر.
از تو ای سرمایهٔ فتح و ظفر تخت احمد شاه را شانی دگر