سرشکن

معنی کلمه سرشکن در لغت نامه دهخدا

سرشکن. [ س َ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) سرشکننده. آنکه سر کسان را بشکند. || ( اِمص مرکب ) تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی. || دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه سرشکن در فرهنگ معین

( ~. ش کَ ) (ص فا. ) (عا. ) تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی .

معنی کلمه سرشکن در فرهنگ عمید

۱. آن که سر کسی را بشکند.
۲. چیزی که سر را بشکند.
۳. (اسم ) [مجاز] طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهره ای برسد.
* سرشکن کردن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هرکدام حصه ای ببرند.
۲. پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی دریافت و جمع آوری کردن.

معنی کلمه سرشکن در فرهنگ فارسی

سرشکننده، چیزی که سررابشکند
۱ - ( صفت ) آنکه سر کسان را بشکند . ۲ - تفسیم وجه با جنسی میان گروهی . ۳ - دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی .

معنی کلمه سرشکن در ویکی واژه

(عا.)
تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی.

جملاتی از کاربرد کلمه سرشکن

هر ضعیفی است بدور توزبس نیرومند نه عجب شیشه اگر سرشکند از سندان
صبر باید کرد سالی راست تا گل بردمد وز تگرگ سرشکن بر سر کنندش سنگسار
صدگره افتد به‌هردلی که‌به گیتی‌است گرش به دلها کنند سرشکن اندر
چون سبحه در این معبد عبرت چه جنون است ذکر حق و برهم زدن و سرشکنی‌ها
ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب خندیده مطلع تو به دیوان آفتاب
عاقلان با همه شوریده دلی حیرانم کز چه طفلان سرشکند هراسان از من
خلق را بر سرهر لقمه ز بس سرشکنی‌ست ناشتاگر شکنی قلعهٔ خیبر شکنی‌ست
ما صافدلان سرشکن طبع درشتیم بر سنگ ترحم نبود شیشه‌گران را
خوش آن سرشکن، کش سراکنون شکست همین جا ز اندیشه ی حشر رست
ذوق غم توشانه کش طره طرب شوق لب تو سرشکن شحنه الم