سرداری

معنی کلمه سرداری در لغت نامه دهخدا

سرداری. [ س َ ] ( حامص مرکب ) سردار بودن. منصب سردار. مقام سردار : به ریاست و سرداری او رضا دادند و بر کفایت و ایالت او عهد بستند و بیعت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). حاکم شهر ترشروی پیشوایی را نشاید و به سروری و سرداری نپاید. ( سعدی ).
نه هر زنی به دو گز مقنعه است کدبانو
نه هر سری به کلاهی سزای سرداری است.کلیجه.ترا رسد به جهان سروری و سرداری.؟ ( از امثال و حکم ).|| ( اِ مرکب ) نوعی لباس قدیمی در ایران.

معنی کلمه سرداری در فرهنگ معین

( ~ . ) (ص نسب . ) نوعی لباس بلند مردانه که پشتش چین داشته روی لباس های دیگر می پوشیدند.
( ~ . ) (حامص . ) سالاری ، مهتری .

معنی کلمه سرداری در فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) سپهسالاری، فرماندهی سپاه.
۲. [مجاز] ریاست ایل و طایفه.
۱. نوعی یقه.
۲. [قدیمی] نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین دار بود و روی لباس های دیگر می پوشیدند.

معنی کلمه سرداری در فرهنگ فارسی

نوعی لباس مردانه بلندکه پشت آن چین داربود
۱ - ( صفت ) منسوب به سردار . ۲ - جامه چین دار مردانه که روی لباس پوشیده میشد و تا زیر زانو میرسد .

معنی کلمه سرداری در دانشنامه آزاد فارسی

(یا: کت فراکی؛ در لغت منسوب به سردار) تن پوش چین دار مردانه که روی لباس های دیگر می پوشیدند. در اواخر دورۀ قاجار این جامه مرسوم شد. قد کت فراکی تا بالای زانو و گاه زیر زانو بود و در کمر چین های متعددی داشت. در واقع سرداری نوعی کُلیجه ای کوتاه است که پس از مسافرت ناصرالدین شاه به اروپا در میان مردان رایج شد. عکس هایی از ناصرالدین شاه و آقارضا اقبال السلطنه که سرداری به تن دارند در دست است. دیولافوا در سفرنامۀ خود به ایران از این جامه یاد کرده است. به دنبالِ قبول پوشش اروپایی در میان تحصیل کردگان در خارج، در دورۀ پهلوی کارمندان ادارات و دیگر ساکنان شهری، که طرفدار تجدد بودند، رفته رفته سرداری را پذیرفتند. در ۴ مهر ۱۳۰۷ ش/۲۶ سپتامبر ۱۹۲۸ به حکم کابینه کت های اروپایی جایگزین سرداری شدند.

معنی کلمه سرداری در ویکی واژه

نوعی لباس بلند مردانه که پشتش چین داشته روی لباس‌های دیگر می‌پوشیدند.
سالاری، مهت

جملاتی از کاربرد کلمه سرداری

کژ نهادی کُله، چه سرداری بجز آن کم ز پای برداری
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
استان آذربایجان شرقی در گذشته بخشی از سرزمین تاریخی ماد بوده که به «ماد کوچک» شهرت یافته بود. در زمان حکمرانی اسکندر مقدونی بر ایران در ۳۳۱ سال پیش از میلاد، شهربان منطقهٔ ماد کوچک که سرداری به‌نام آتروپات بوده، علیه اسکندر مقدونی قیام کرده و با انعقاد پیمانی دست یونانیان را از آذربایجان کوتاه ساخت. اسکندر مقدونی نیز آتروپات را به شرط پیروی از امپراتوری او، در این منطقه باقی نگه داشت.
گَردِ سرداری و شلوارِ تو خود پاک کنم من به تزیینِ تو مشتاق ترم تا نوکر
من وز آسیب این... گان دربار آن سلطان که بر وی سلطنت ختم است و بر سردار سرداری
کسی که آمد و بنهاد رسم سرداری بعاقبت نشنیدی که رفت و سربنهاد
به گزارش لوسیوس فلاویوس آریان گزنفون مورخ یونانی زمانی که اسکندر به ولایت هیرکانیا رفت قشون خود را سه قسمت کرد؛ قسمتی که از همه زیاد تر بود با خود به زادراکرات برد و قسمت دیگر را با کراتر به مملکت تپوری‌ها (تپوری‌های ساکن دراسرم هیرکانیا) برد و قسمت سوم را به سرداری اری گیوس مأمور بود که با بار و بنه و خارجی‌ها حرکت کند.
سوارهای پارتی، هیرکانی و تپوری تحت فرماندهی فراتافرن بودند. مادی‌ها، کادوسی‌ها و سکاها تحت فرماندهی آتروپات بودند. سکنه دریای سرخ را اُرُن‌توبات و آریوبرزن و اکسی‌نِس اداره می‌کردند. بر شوشی‌ها و اوکسیان اُگزاتر پسر آبولیتاس ریاست داشت و بر بابلی‌ها، سی‌تاکیان و بر کاریان، بوپار ریاست داشت. ارمنی‌ها به سرداری اُرونت و میثروس‌تِس بودند و کاپادوکی‌ها به سرداری آری‌آرسِس بودند و سل سوریان و بین‌النهرینی‌ها به فرماندهی مازه والی بابل بودند.
ضروریات لشکر چون رقم کرد برادر را به سرداری علم کرد
پس از سقوطِ قاجاریه و روی کار آمدنِ پهلوی، القابِ رسمی و احترامی، با مصوّبِهٔ ۱۵ اردیبهشتِ ۱۳۰۴ ه‍. ش، (مصوبهٔ مربوط به القاب و مناصبِ مخصوصِ نظام و القابِ کشوری) ملغیٰ شد. برابرِ این قانون، مناصبِ مخصوصِ نظام (سپه‌سالاری، سپهداری، سرداری، سپهبدی، امیریِ مطلق و مُضاعف، امیرنویانی، امیرتومانی، امیرپنجی (میرپنجی) و سایرِ القابی که در آن مضاف یا مضافٌ‌الیهِ سپاه، لشکر، جنگ، سالار و نظام بود)، ملغیٰ و اعطای این القاب منسوخ و استفاده از آن‌ها ممنوع شد. نیز این قانون مقرّر داشت که همهٔ القابِ کشوری هم پس از سه ماه ملغیٰ خواهند بود.
اسدخان که در معیت شاهزاده محمدعلی میرزا دولتشاه بسر می‌برد، در سال ۱۲۳۷ هجری قمری سرداری سپاه بختیاری را در جنگ با امپراتوری عثمانی بر عهده داشت. هنگامی‌که دولتشاه در بغداد با سپاهیان عثمانی نبرد می‌کرد، اسدخان به همراه سواران بختیاری بصره را فتح کرد، هر چند سال بعد، شاه قاجار آن را به عثمانی بازگرداند.
سوارهای پارتی، هیرکانی و تپوری تحت فرماندهی فراتافرن بودند. مادی‌ها، کادوسیان و سکاها تحت فرماندهی آتروپات بودند. سکنه دریای سرخ را اُرُن‌توبات و آریوبرزن و اکسی‌نِس اداره می‌کردند. بر شوشی‌ها و اوکسیان اُگزاتر پسر آبولیتاس ریاست داشت و بر بابلی‌ها، سی‌تاکیان و بر کاریان، بوپار ریاست داشت. ارمنی‌ها به سرداری اُرونت و میثروس‌تِس بودند و کاپادوکی‌ها به سرداری آری‌آرسِس بودند و سل سوریان و بین‌النهرینی‌ها به فرماندهی مازه والی بابل بودند.
درب اصلی بنا در ضلع جنوب قرار دارد و رو به خیابان باز می‌شود که با یک حریم (پیاده‌رو) ۲ متری محافظت می‌شود. این بنا از ابتدا جهت مقبره شخصی و حسینیه به فرمان صاحب قبر (علی اکبر خان مفخمی) ساخته شده‌است و به گفته اهالی از قدیم نماز عید فطر در حریم این بنا برگزار می‌شده و به زمین مصلی مشهور است. قدمت این بنا نزدیک به یک قرن می‌باشد؛ سردار مفخم حکم سرداری خود را در سال ۱۳۲۷ هجری از دست احمدشاه قاجار دریافت کرد و وی از جمله خان‌های بود که عده ای از ترکان قشقایی را در مهرآباد یکجانشین کرد و با ناصر خان قشقایی روابط گرمی داشت حتی اینکه با ارسال تفنگ و سرباز و پول به کمک او در مقابل انگلیسی‌ها ایستاد و همچنین اسماعیل خان پسر او می‌باشد.
گه سلسله جنبانی گه مشگ برافشانی ایزلف خم اندر خم بر گو چه بسرداری
به سرداری و سلطانی و خانی کی فرود آید سر کرسی‌نشینی کز ازل کرسی نشان آمد
سردار از سرداریم کار ار به گل کاری فتد بر جای خشت و گل چنم ...گان در لای پی
نیروی ممتاز کشور گارد جاویدان بود که همهٔ افراد آن از اشراف‌زادگان بودند و فرماندهان آن‌ها منحصراً از افراد پارسی و مادی انتخاب می‌شدند. ارمنی‌ها تنها ملت تحت سلطهٔ شاهنشاهی هخامنشی بودند که از میان ایشان نیز فرمانده برای سپاهیان انتخاب می‌شد، چنان‌که از هشت سرداری که داریوش در کتیبهٔ بیستون از آن‌ها نام می‌برد یکی از آن‌ها ارمنی است. ارمنی‌ها همواره در گارد جاویدان حضوری مستمر و مؤثر داشتند. هرودوت بر حضور سپاهیان ارمنی در ارتش خشایارشا در «جنگ‌های مدیک» با یونان تأیید می‌کند و می‌نویسد آن‌ها مسلح به نیزه‌های کوتاه و شمشیر بودند و در دستهٔ پیاده‌نظام به نبرد می‌پرداختند.
سرداری و سرکاری عالم همه از ماست کس با سر وپا نیست من بی سر و پا را
برکای که پسر جویی خان سپاهیان خود راه بندر قفقاز به سرداری نوقاعی به تعرض اران و آذربایجان فرستاد و برادر اباقاخان شیموت او را شکست داد برکای شخصاً خود از دربند گذشت و در کنار رود کورا آمد و اباقاخان چون دید که توانایی مقابله با او ندارد گذاشت او در آن سوی رود کورا قتل و غارت کند و به ساختن استحکامات در جنوب رود کورا و ارس پرداخت . اما به واسطه بیماری قلنج برکای درگذشت و سپاهیان او به قلمرو خودشان بازگشتند.