سرخر

معنی کلمه سرخر در لغت نامه دهخدا

سرخر. [ س َ رِ خ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معروف و به عربی رأس الحمار میگویند. ( برهان ). سر الاغ. || چوبی که سر خر بدان برداشته بر کناره فالیز گذارند. ( غیاث ) :
آن خرسری که شعر سراید به لحن خر
پالیز شاعران را گوید سرخرم
یعنی ز من شکوهد هر جا که شاعری است
آن ظن مبر به من که بدو این گمان برم.سوزنی.گفت دهاقین را رسمی باشد که در میان جالیز چشم زخم را سرخر آویزند. ( جهانگشای جوینی ). || ( ص مرکب ) بی حیا. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کنایه از مردم بی حیا باشد. ( برهان ). || مخل. ( انجمن آرا ). مخل و برهمزن کار. ( غیاث ) ( آنندراج ). || گرانجان که نه بر جای خود در مجلس نشیند. ( غیاث ). کسی که بی موقع به جایی بیاید و بنشیند که جای او نباشد. ( برهان ) ( آنندراج ). آنکه حضور یا ورود او مانع گفتاری یا کردن کاری است. ( یادداشت مؤلف ). مزاحم :
ور بازرسانند بدان مجلس خود را
ایشان سرخر باشند آن مجلس پالیز.سوزنی.همیشه گرم چو طنبور بود صحبت ما
نگشت بی سرخر کوک ساز عشرت ما.شفیع اثر ( از آنندراج ).- سرخر شدن ؛ مزاحم شدن. موی دماغ شدن.
- امثال :
سرخر باش صاحب زر باش.
یک دم نشد که بی سرخر زندگی کنیم.
سرخر. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند.دارای 115 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

معنی کلمه سرخر در فرهنگ معین

(سَ. خَ ) (ص مر. ) (عا. ) مزاحم ، سربار.

معنی کلمه سرخر در فرهنگ فارسی

ده دهستان جمع آبرود بخش حومه شهرستان دماوند .
۱ - کله الاغ راس الحمار . ۲ - ( صفت ) آنکه بی موقع جایی آید و مزاحم شود مزاحم . ۳ - بی حیا بی شرم .

معنی کلمه سرخر در ویکی واژه

(عا.)
مزاحم، سربار.

جملاتی از کاربرد کلمه سرخر

بس بود وجه تو این زردی روی سرخرویی ز زر خواجه جوی
سرخرویی ز آب جوی مجوی زان که زردند اهل دریا بار
اعتبار ما، ز رنگ چهره ی ما روشن است سرخرو بودن به بزم‌ گلرخان کار حناست
جسد ویلند در ۳ دسامبر ۲۰۱۵ در اتوبوس تور گروه وایلداَبوتس در بلومینگتن، مینه‌سوتا پیدا شد. دلیل مرگ ویلند مصرف بیش از حد تصادفی کوکائین، الکل و متیلن‌دی‌اکسی‌آمفتامین اعلام شد. در گزارش مربوطه همچنین به بیماری سرخرگ کرونری ویلند، سابقهٔ آسم و سوء مصرف طولانی مدت مواد اشاره شده‌است.
کار من تنگ شد ز تنگدلی سرخروییم ده درین خجلی
سرخروئی بودم پیش رقیبان همه وقت که به خون رنگ دهی اشک مرا زین گونه
آتروما رگه‌ای سفت و چسبناک است که روی درون‌لایه سرخرگ رسوب می‌کند.
رگ‌ها: ۸. سرخرگ و سیاهرگ کلیه، ۹. بزرگ‌سیاهرگ زیرین، ۱۰. آئورت شکمی، ۱۱. سرخرگ وسیاهرگ ایلیاک مشترک
درد و غم هجر تو به دیوار بگویم دانم سرخر، در پس دیوار نباشد
نام فارسی این رگ، بزرگ‌سرخرگ، است و در قدیم در فارسی به آن اَبهَر، رگ جان، رگ هفت‌اندام و ام‌الشرائین هم می‌گفتند و در تعریف آن نوشته می‌شد: رگ پشت به دل پیوسته.
در پیش من افتاد ور روان گشت بزودی بردم بدر او را زبر آن سرخر بر
نمی شست از رخ آن خونابه گویی ازان خونابه بودش سرخرویی
از جنتیان تو شده ام سرخروی لیک از بیم لفظ مر رخ من شد چو زعفران
چون نهد ناقد دوران معیار سرخرویی رسدم زین دینار