سرخ کن

معنی کلمه سرخ کن در فرهنگستان زبان و ادب

{fryer} [علوم و فنّاوری غذا] وسیله ای برای پختن مواد غذایی در روغن داغ

معنی کلمه سرخ کن در ویکی واژه

وسیله‏ای برای پختن مواد غذایی در روغن داغ.

جملاتی از کاربرد کلمه سرخ کن

رخ زمی سرخ کن سرخ بر غم سپهر خاصه که از سبزه سبز روی زمین کرده اند
سبز پوشیدن مکرر گشت ای سرو چمن گر توانی، همچو مینا سرخ کن پیراهنی
سپه آرای تو رو کردچون هنگام نبرد رویهای چوگل سرخ کند زرد چو کاه
بخواهم گفت وصف سرخ کناس چو کرد اندر دلم ابلیس وسواس
خُم که در او باده نیست هست خُم از باد پر خُمِ پر از باد کی سرخ کند روی‌ها؟
خواهی که حنا بندی بر کف قدحی گیر تا سرخ کند عکس میت پنجه و دستان
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
کار تو مخاطره‌ست خواهم کردن یا سرخ کنم روی ز تو یا گردن
ادب همه ملکان خصم را بحرب کنند بزر سرخ کنی خصم خویش را تو ادب
حبوبات را یک روز قبل شسته و خیس کنید. سپس آنها را باآب قلم بپزید. پیاز را خلال کرده و آن را کمی سرخ کنید. گوشت را قطعه قطعه کرده با پیاز کمی تفت دهید و با ۳ لیوان آب داغ بگذارید تا کاملاً پخته شود.
به می چه سرخ کنی چشم های میگون را؟ نشسته است به خون هیچ ساده دل خون را