سرحان. [ س ِ ] ( ع اِ ) گرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گرگ درنده. ( غیاث اللغات ). ج ، سراحین. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). سِرحال : در دشت و کوه و بیشه بهم شیرکی چرند شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و رنگ.سوزنی.- ذنب السرحان ؛ صبح کاذب. فجر اول یا فجر کاذب را از آن جهت ذنب السرحان گویند که شبیه به دم گرگ باشد از حیث استطاله و باریکی. ( مفاتیح ). || شیر بیشه. || وسط حوض. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ).
معنی کلمه سرحان در فرهنگ معین
(س ) [ ع . ] (اِ. ) گرگ ، ج . سراحین .
معنی کلمه سرحان در فرهنگ عمید
۱. ذئب، گرگ. ۲. اسد، شیر.
معنی کلمه سرحان در فرهنگ فارسی
گرگ، اسد، شیر، سراح وسراحین جمع ( اسم ) گرگ جمع : سراحین . گرگ گرگ دنده یا شیر بیشه
صعوه نیندیشد از مهابت شاهین بره نپرهیزد از شرارت سرحان
و من عذار بیاض الشیب اذ نزلت ارتاع کالظبی من فهد و سرحان
هنوز نا شده گرم چرا غزاله چرخ هنوز نا زده سر از افق دم سرحان
فجر دواند، فجر صادق، فجر کاذب، اول فجر کاذب پدید آید سپیدی از مشرق ظاهر شود و ارتفاع گیرد مانند عمودی، و چندانک ربع آسمان طول آن برکشد، و عرب آن را ذنب السرحان گویند، و بقدر دو ساعت که از شب مانده باشد این فجر کاذب بپاید، آن گه اندک اندک باز میشود و در افق تاریکی میافزاید، پس از میان ظلمت فجر صادق سر بر زند، سرخی باشد که بعرض افق باز میافتد بتدریج، مصطفی ع ازینجا گفت: «لیس الفجر بالابیض المستطیل و لکنه الاحمر المعترض»
در دشت و کوه و بیشه بهم شیرگی برند شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و زنگ
مرا کردند گفتی میهمانی همی بر خوان سرحان بن قعنب
ماری بادم و حیله بازی روباه موری با چنگ ترکتازی سرحان
تا صبح هدایت تو هر خاطر کاذب چو زبان ذنب السرحان
گفت لا تاسوا علی ما فاتکم ان اتی السرحان واردی شاتکم
سرحان سحر قضیب دنبال در قوسه چرخ راند چون تیر
شیخ سرحان ثانی که احتمالا ناپسری صوغیه بوده توسط شیخ صقر الکبیر گرفتار و کشته شد.