سرایه
معنی کلمه سرایه در فرهنگ فارسی
بشب رفتن یا تاثیر و اثر کردن چیزی یا در گذشتن چیزی .
معنی کلمه سرایه در فرهنگ اسم ها
معنی: آواز دسته جمعی، کر، کُر، به ضم سین، آواز، ترانه
معنی کلمه سرایه در فرهنگستان زبان و ادب
{tune, bourdon , pedal point} [موسیقی] لحنی ساده که به راحتی قابل سرایش و به تنهایی کامل و منسجم باشد
معنی کلمه سرایه در ویکی واژه
آواز دستهجمعی، کُر.
جملاتی از کاربرد کلمه سرایه
و صاحب دیوانی گرگان به سعید صرّاف دادند که کدخدای سپاه سالار غازی بوده بود و خلعت پوشید و بشهر رفت و مالها ستدن گرفت. و سرایها و مالهای گریختگان میجستند و آنچه مییافتند میستدند؛ و اندک چیزی بخزانه میرسید، که بیشتر میربودند، چنانکه رسم است و در چنین حال باشد.
خواجه بوالفتح شیخ گفت کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز از نشابور بمیهنه آمده بود و جمعی بسیار باوی، دیگر روز بر دکانی در مشهد مجلس میگفت و خلقی بیحد نشسته بودند و وقتی خوش پدید آمده بود، درین میان نعرۀ مستان و های وهوی و غلبۀ ایشان پدید آمد، کی در همسرایگی شیخ ما مردی بود کی اورا احمد بوشره گفتندی، مگر شبانه در سرای خود باحریفان بکار باطل مشغول بود و بامداد صبوح کردند و مشغلۀ عظیم میکردند. صوفیان و عامۀ خلق برآشفتند و غلبه در مردمان افتاد که برویم و سرای بر سر ایشان فرو گذاریم. شیخ در میان سخن بود، گفت سبحان اللّه ایشان را باطل چنان مشغول کرده است کی از حقّ شماشان یاد نمیآید! شما حقّی بدین روشنی میبینید و چنان تان مشغول نمیکند کی از آن باطلتان یاد نیاید. فریاد از خلق برآمد و بگریستند و به ترک آن امر معروف بگفتند خواجه بوالفتح گفت دیگر روز من پیش شیخ ایستاده بودم،احمد بوشره پیش شیخ فرا گذشت شرم زده، شیخ هیچ نگفت تا احمد از شیخ فراگذشت پس شیخ گفت سلام علیک جنگ نکردهایم ما ترا همسرای نیکیم، آن بزرگ درحقّ همسرایه بسیار وصیت کرده است، اگر وقتی ترا مهماتی افتد با ما همسرایگی کن تا مدد دهیم. چون شیخ این سخن بگفت احمد روی بر زمین نهاد و گفت ای شیخ با تو عهد کردم کی هرگز گرد آن نگردم و توبه کردم و مرید شیخ شد. بسی روزگار برنیامد کی شیخ از دنیا نقل میکرد و هر کسی را وصیتی میفرمود. احمد بر پای خاست و گفت ای شیخ پیرم و روشنایی ندیدم و تو میروی. شیخ گفت دل خوش دار کی کسی را کی روشنایی این شمع بروی افتد، کمترین چیزی کی خدای تعالی باوی کند، آن بود کی بروی رحمت کند.
«کسی می باید که در این کوی همه سرایها را بداند.»
سرایهاش همه پر ز سر و دیبا پوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای
وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ و فرا گرفت آن ستمکاران را بانگ فریشته که بر ایشان زد، فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ (۶۷) تا در سرایهای خویش افتاده مرده گشتند.
فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ آن گه که عذاب بدر سرایهای ایشان فرو آید، فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ (۱۷۷) بدا بامداد آگاه کردگان بیم نمودگان.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فرا گرفت ایشان را بانگ و جنبش فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ بامداد کردند در سرایهای خویش جاثِمِینَ (۷۸) بر وی درافتاده و بر جای مرده.
قومی مفسران گفتند: فقیر و مسکین دو نام است یک قوم را، فکلّ فقیر مسکین و کلّ مسکین فقیر، و دو نام بر ایشان نام نهاد تا دو سهم صدقات بایشان رسانند، و ذلک نظر من اللَّه لهم و رحمة علیهم. کلبی گفت: در عهد رسول خدا فقرا اهل صفه را میگفتند قرب چهارصد مرد بودند که هیچ چیز معلوم نداشتند، متعفّفان بودند که سؤال نمیکردند، و مساکین طوّافان را میگفتند که بدرسرایها میگشتند و سؤال میکردند.
لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ باز نمیزند اللَّه شما را. عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ از آن کسان که با شما تیغ نزدند در کار دین. وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ و بیرون نکردند شما را از خان و مان و سرایهای شما. أَنْ تَبَرُّوهُمْ که نیکویی کنید با ایشان. وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ و داد ایشان بایشان رسانید إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (۸) که اللَّه دادگران را دوست دارد.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فرا گرفت ایشان را زلزله فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (۹۱) تا بامداد کردند در سرایهای خویش مرده بر روی افتاده.