سراویل. [ س َ ] ( ع اِ ) مؤلف غیاث اللغات آرد: شلوار و پاجامه. در این لفظ اختلاف است. نزد بعضی عربی است و پیش جمعی عجمی و گروهی واحد گویند و طایفه ای جمع دانند. فقیرمؤلف گوید که سراویل جمع و معرب است که بمعنی واحدمستعمل گردیده ، ظاهراً در اصل شلوار بوده که مرکب است از شَل بمعنی ران و وار که کلمه بمعنی لایق باشد،پس لام را به رای مهمله و رای مهمله را به لام بدل کردند شروال حاصل شد، بعد معرب کردند بقاعده تعریب به سین مهمله بدل نمودند و اول را کسره دادند چرا که وزن فعلال بفتح در کلام عرب نیامده ، سروال شد، چون جمع کلمه خماسی که رابع آن مد باشد بر وزن فعالیل می آیداز اینجهت جمع سروال را سراویل آورند، مگر این لفظ جمع در محاورات بمعنی واحد مستعمل شده است ، چنانکه لفظ حور که جمع حوراء است و بمعنی واحد مستعمل شده ازاینجهت فارسیان به الف و نون جمع کرده حوران گویند.( غیاث ) ( آنندراج ). ازار، فارسی است معرب شده. ( منتهی الارب ). و در لسان العرب از لیث آرد که سراویل کلمه عجمی است که معرب و مؤنث شده و جمع آن سراویلات است... ( از حاشیه المعرب جوالیقی ص 196 ) : چادر به سر آورد و فروبست سراویل بیرون شد و این قصه بنظم سمر آمد.سوزنی.اگر زن ندارد سوی مرد گوش سراویل کحلیش در مرد پوش.سعدی.چشمم آن دم که سراویل به پایم نبود به ره پاچه تنبان نگران خواهد بود.نظام قاری.
معنی کلمه سراویل در فرهنگ معین
(سَ ) (اِ. ) جِ سِروال ، شلوار، زیر جامه .
معنی کلمه سراویل در فرهنگ عمید
= سروال
معنی کلمه سراویل در فرهنگ فارسی
مولف غیاث اللغات آرد : شلوار یا جامه درین لفظ اختلاف است نزد بعضی عربی است و پیش جمعی عجمی و گروهی واحد گویند .
معنی کلمه سراویل در ویکی واژه
جِ سِروال ؛ شلوار، زیر جامه.
جملاتی از کاربرد کلمه سراویل
نیست قوت روحها قوت خلیص زینت جان نی سراویل و قمیص
ابوعبداللّهِ جَلّا گوید اندر غرفۀ سری سقطی بودم ببغداد چون پارۀ از شب بگذشت پیراهنی پاکیزه اندر پوشید و سراویلی و ردا برافکند و نعلین اندر پای کرد و برخاست تا بیرون شود گفتم تا کجا اندرین وقت گفت بعیادت فتح موصلی خواهم شد چون بیرون شد در کویهای بغداد او را عسس بگرفت و بزندان بردند چون دیگر روز بود ویرا فرمودند تا با محبوسان دیگر بزنند چون جّلاد دست برداشت تا او را بزند دست جّلاد هم آنجا در هوا بماند چنانک نتوانست جنبانیدن، جّلاد را گفتند چرا نزنی گفت پیری برابر من ایستاده است و میگوید مزن و دست من کار نمی کند، نگرستند تا این پیر کیست فتح موصلی بود سری را رها کردند.
روی عن ابن مسعود قال: قال النبی (ص): «و کلم اللَّه موسی و کانت علیه جبة صوف و کسآء صوف و سراویل صوف و عمامة صوف و نعلاه جلد حمار غیر زکی».
اگر زن ندارد سوی مرد گوش سراویل کحلیش در مرد پوش
چوزر قالبک زن بوالا گرفت سراویل را کار بالا گرفت
بباغستان معنی رو که تأپیر هوا آرد سراویل تذرو از بهر طاووسان بستانش