سرافکندگی

معنی کلمه سرافکندگی در لغت نامه دهخدا

سرافکندگی. [ س َاَ ک َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت به زیر افکندن سربخاطر تواضع یا شرم. شرمندگی. شرمساری :
مه نو ز راه سرافکندگی
به گوش اندرون حلقه بندگی.فردوسی.دلیری است هنجار لشکرکشی
سرافکندگی نیست در سرکشی.نظامی.مبین سرو را در سرافکندگی
چنان شاه را درچنین بندگی.نظامی.سرافکندگی کن که زلف نگار
سرافرازیش در سرافکندگی است.خواجوی کرمانی.

معنی کلمه سرافکندگی در فرهنگ معین

( ~ . اَ کَ دَ یا دِ ) (حامص . ) ۱ - شرمساری . ۲ - فروتنی .

معنی کلمه سرافکندگی در فرهنگ عمید

۱. شرمساری، شرمندگی.
۲. فروتنی.

معنی کلمه سرافکندگی در فرهنگ فارسی

۱ - شرمساری خجلت . ۲ - فروتنی تواضع .

معنی کلمه سرافکندگی در ویکی واژه

شرمسا
فروتنی.

جملاتی از کاربرد کلمه سرافکندگی

افتادگی سریر و سرافکندگی است تاج در ملک فقر حاجت تاج و سریر نیست
ندانست چون شمع، کس زندگی که شد سرفراز از سرافکندگی
دلیریست هنجار لشگر کشی سرافکندگی نیست در سرکشی
گر نگشتند ز رخسار و لبش خوار و خجل رنگ گل زرد و سرافکندگی سوسن چیست
شدند انجمن با سرافکندگی که چون در سیاهی بود زندگی‌؟!
چو نرگس سرافکنده ام پیش تو سرافرازیم در سرافکندگیست
به عزّت گرفتن رهِ بندگی به بیچارگی و سرافکندگی
چنان گشت کوشنده در بندگی که شد سرفراز از سرافکندگی
تخت نشانی ز سرافکندگی تاج سرش خاک در بندگی
پس کبریا و بزرگی بر اندازه آن است که وجود همه مستند به اوست و کمالات، جملگی پرتوی از کمالات بی نهایات او، «غاشیه» بندگی بر دوش جمله کاینات نهاده، و طوق ذلت و سرافکندگی را بر گردن همگی انداخته.