سراسیمگی

معنی کلمه سراسیمگی در لغت نامه دهخدا

( سرآسیمگی ) سرآسیمگی. [ س َ م َ / م ِ ] ( حامص ) حالت سرآسیمه :
از سرآسیمگی نمی بینند
کام آشفته اژدهای دمان.مسعودسعد.سرآسیمگی در منش تاخته
ز رخت خرد خانه پرداخته.نظامی.رجوع به سرآسیمه شود.

معنی کلمه سراسیمگی در فرهنگ معین

(سَ مَ یا مِ ) (حامص . ) آشفتگی ، پریشانی .

معنی کلمه سراسیمگی در فرهنگ عمید

سراسیمه بودن، آشفتگی و سرگردانی.

معنی کلمه سراسیمگی در فرهنگ فارسی

سراسیمه بودن آشفتگی سرگردانی حیرت . یا با سراسیمگی . با عجله بشتاب.
( سر آسیمگی ) حالت سر آسیمه

معنی کلمه سراسیمگی در فرهنگستان زبان و ادب

{agitation} [روان شناسی] اضطراب شدید همراه با بی قراری حرکتی

معنی کلمه سراسیمگی در ویکی واژه

آشفتگی، پریشانی.

جملاتی از کاربرد کلمه سراسیمگی

فتاده ام ز سراسیمگی به خاک درت به رنگ عکس در آب روان پریشان حال
به سیر باد و سراسیمگی اوضاعش که دایم است چو احوال عاشقان مضطر
کامزن اوج سراسیمگی مشت خس موج سراسیمگی
ز راه کویی اگر چشم خونچکان جوشد به پیش پای سراسیمگی ببین و برو
سلیم نیست سراسیمگی عجب از من چو ذره در طلب بارگاه خورشیدم
زده بر قلب سپاهی و دلیل است برین وضع دستارو سراسیمگی پر کلاه
بنه و بار به شبگیر درافگنده به راه آن که دانست سراسیمگی صبح رحیل
بخنده گفت سراسیمگیت گم دارد وگرنه هادی این ره تو بوده ای هموار
از سراسیمگی خواستن راه گریز نطفه از پشت دوان جانب ناف پدرست
سراسیمگی در منش تاخته ز رخت خرد خانه پرداخته