معنی کلمه سرا در لغت نامه دهخدا
بهشت آئین سرایی را بپرداخت
ز هر گونه در او تمثالها ساخت.رودکی.بگفت این و رفت آنگهی در قفاش
به ارگ اندر آمد بشد در سراش.فردوسی.سرایی دیدم چون بهشت آراسته. ( تاریخ بیهقی ).
سراآن جهان نردبان این جهانست
بسر برشدت باید این نردبان را.ناصرخسرو.و عضدالدوله آنجا [شیراز] سرایی ساخت و صد باغ سخت نیکو. ( فارسنامه ابن البلخی ). و از جمله اسباب و تجمل او دوازده هزار کنیزک در سراهاء او بودند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 103 ). فرمود تا آن پسرک را بسرا بردند. ( نوروزنامه ).
مساز عیش که نامردمی است طبع جهان
مخور کرفس که پرکژدم است بوم و سرا.خاقانی.خبر وفات او نهان میداشتند تا او را با سرا آوردند و بشرایطعزا قیام کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
این سرا و باغ تو زندان توست
ملک و مال تو بلای جان توست.مولوی.دیدم ضعیف جانوری مثل عنکبوت
گفتم کزین متاع مرا در سرا بسست.سلمان ساوجی.رجوع به سرای شود.
در ذیل به صورت مزید مؤخر آید: آرمان سرا، آستانه سرا، آق سرا، آهوسرا، آیک سرا، احمدسرا، الم سرا، اوطاق سرا، باج سرا، بهارسرا، باغچه سرا، بستانسرا :
بلبل بستانسرا صبح نشان میدهد
وزدر ایوان نخاست بانگ خروشان بام.سعدی.پاین سرا. پرده سرا. پله سرا. تلنگ سرا. تنگ سرا. چابک سرا. چاله سرا. چومارسرا. حرمسرا. حسرتسرا. خیمه سرا. خالده سرا. خلوتسرا. خواجه سرا. دانشسرا. دوسرا ( بمعنی دنیا و آخرت ) :
نگوید کسی جز به بدنام من
نباشد بهر دوسرا کام من.فردوسی.دین نه و دنیا نه همچو کافر درویش
در دوسرا بهره جز عقاب نیاید.ظهیرالدین.ده سرا. زاغسرا. سرتکوسرا. سرجه سرا. سنگسرا. سوخته سرا. سیاه پله سرا. سرسرا. صومعه سرا. طرب سرا. عثمانسرا. غم سرا. قلعه سرا. قول سرا. قیامت سرا. کاروانسرا. کله سرا. کوپاسرا. کوشک سرا. کولک سرا. گرجیه سرا. گرمابه سرا. گزنه سرا. گل سرا. مدیحه سرا. ماتم سرا. مصیبت سرا. مهمانسرا. مشهدسرا. مهدی سرا. میانسرا.