سخنران

معنی کلمه سخنران در لغت نامه دهخدا

سخنران. [ س ُ خ َ ] ( نف مرکب ) شاعر و راوی. ( آنندراج ) :
ور مرا آینه در شانه دست آید من
نقش عنقای سخنران بخراسان یابم.خاقانی.|| خطیب.

معنی کلمه سخنران در فرهنگ معین

( ~ . ) (ص فا. ) سخن راننده ، ناطق ، خطیب .

معنی کلمه سخنران در فرهنگ عمید

کسی که در انجمنی یا برای جمعی سخنرانی کند، سخن راننده، زبان آور، ناطق، خطیب.

معنی کلمه سخنران در فرهنگ فارسی

( صفت ) سخن راننده .
شاعر و راوی یا خطیب

معنی کلمه سخنران در ویکی واژه

سخن راننده، ناطق، خطیب.

جملاتی از کاربرد کلمه سخنران

ناگه از شیوه سخنرانی نهد آن کار رو به آسانی
زنهار از این معنی بر خلق سخنرانی پندار که نشنیدی اندر حد نسیانی
یک طرف گرم غزلخوانی ظریفان جوان یک طرف مست سخنرانی حریفان کهن
—فرانکلین دلانو روزولت، سخنرانی ۶ ژانویه ۱۹۴۱ وضعیت کشور آمریکا و معرفی موضوع آزادی‌های چهارگانه.
هر کمالی که سپاهانی داشت که به کف تیغ سخنرانی داشت
گوش جهان گاه خدا خوانیت درج گهر شد ز سخنرانیت
در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند
با ذوق سخنرانی گر نامه ما خوانی در جای سخن دانی در از دهن افتاده
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ به غنچه می‌زد و می‌گفت در سخنرانی
نشد باعثم جز سخندانیت به دستور دانش سخنرانیت
جامیا تا کی این سخنرانی در مدیح جناب سلطانی