سخن سبز
معنی کلمه سخن سبز در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه سخن سبز
از دل به زبان نامده گردید سخن سبز در سینه من بس که نفس زنگ برآورد
رگ ابرست مغز استخوانم سخن سبز آید از دل تا زبانم
جایی که سخن سبز نگردد نتوان گفت چون طوطی ازان آینه رخسار گذشتیم
چنین کز من بود نخل سخن سبز چه سان طوطی شود در پیش من سبز
بهار معانی، بیان من است سخن سبزه بوستان من است
طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است آن را که سخن سبز کند خضر زمان است
بال طوطی که به اقبال سخن سبز شده است یکقلم سبزه بیگانه خاموشان است
صائب سخن سبز بود زنده جاوید فیروزه من کان نشابورندارد
ندارم به جز حرف سبزان هوس سخن سبز کردن همین است و بس
خبر کردم ز خطت، گوش می دار که خواهد گشت روزی این سخن سبز