سخاء. [ س َخ ْ خا] ( ع اِمص ) نرمی و سستی. ج ، سخاخی. ( منتهی الارب ). سخاء. [ س َ ] ( ع اِ مص ) || جوانمردی نمودن. ( منتهی الارب ). جوانمردی. ( آنندراج ). جوانمرد شدن. ( دهار ). راد شدن.( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سخا شود. || ( اصطلاع عرفان ) عبارت است از آنکه انفاق مال و دیگرمتمنیات بر او سهل و آسان بود تا چندانکه باید و چندانکه شاید بمنصب استحقاق برساند. ( نفایس الفنون ). سخاء. [ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ سخاءَة.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به سخاءة شود.
معنی کلمه سخاء در فرهنگ معین
(سَ ) [ ع . ] (اِمص . ) بخشش ، کرم .
معنی کلمه سخاء در ویکی واژه
بخشش، کرم.
جملاتی از کاربرد کلمه سخاء
روی عن النبی ص انه قال: ما جبل ولی اللَّه الاعلی السخاء.
عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «ید اللَّه ملای، لا یغیضها نفقه سخاء اللیل و النهار، أ رأیتم ما انفق منذ خلق السماوات و الارض فانّه لم ینقص ما فی یدیه، و کان عرشه علی الماء و بیده المیزان یخفض و یرفع».
ششم سخاوت است «السخاء شجره تنبت فی الجنه» و حقیقت سخاوت آن است که مال خویش از خویش دریغ ندارد و مال او آن است که بدهد نه آنک بنهد. چنانک درین معنی گفتهاند:
بحیاء و بسخاء و بوفا خانه زاد دلشان صدق و صفا
هزار بوسه دهم بر سخاء نامۀ تو اگر ببینم بر مُهرِ او نگین ترا
شد از بهاء مدیحت سخنور اختر و کلک شد از سخاء وجودت توانگر آتش و آب
قبحا لمن قال لاسخاء لها فجاد ربعی سخاء بغداد
ان غاض ماء السخاء عندکم لاباس فالورد ماء بغداد
پرسیدند ویرا که بچه چیز شناسند اولیاء اللّه را در خلق؟ او گفت: بلطافت زبان و حسن اخلاق و تازه روئی و سخاء نفس و اندکی اعتراض و پذیرفتن عذر آنکس که عذر دهد با ایشان، و تمامی شفقت ورهمه خلق، برایشان و فاجر ایشان. هم وی گفت: دیدار منت کلید دوستی است. شیخ الاسلام گفت کی: