سحق

معنی کلمه سحق در لغت نامه دهخدا

سحق. [ س َ ] ( ع مص ) سودن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). سودن و سائیدن. ( غیاث ).سائیدن. ( دهار ). بسودن. ( المصادر زوزنی ). || کوفتن یا ریزه ریزه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت کوفتن. ( اقرب الموارد ). || ستردن سر کسی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جاری گردانیدن چشم اشک را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || محو و ناپدید کردن آثار رفتن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || کهنه گردانیدن جامه را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کشتن.( منتهی الارب ). کشتن شپش را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کهنه شدن جامه. ( منتهی الارب ). || سخت دویدن ستور یا پویه رفتن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ساحقه شود. || ( اصطلاح تصوف ) بمعنای محو. و مراد از سحق محو عین ذات است. و مراد از محق ، محو اعیان صفاتست و مراد از طمس ، محو آثارصفات و ذات. ( نفایس الفنون ). یعنی از میان رفتن و در اصطلاح بی خودی بنده است در جنب قهاریت حق. ( فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ). || ( اِ ) جامه کهنه.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ابر تنک. ( منتهی الارب ). || نشانه ریش پشت شتر، که به شده و جای آن سپید باشد. ( ذیل اقرب الموارد ).
سحق. [ س ُ ] ( ع مص ) دور شدن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( اقرب الموارد ) : فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر. ( قرآن 11/67 ).
سحق. [ س ُ / س ُ ح ُ ] ( ع اِمص )دوری. ( منتهی الارب ) ( دهار ). بعد. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه سحق در فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] (مص م . ) کوبیدن ، نرم کردن .

معنی کلمه سحق در فرهنگ عمید

۱. کوفتن، ساییدن، سودن، نرم کردن.
۲. ریز ریز کردن.
۳. هلاک کردن.

معنی کلمه سحق در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) کوبیدن کوفتن نرم کردن ۲ - بیخودی بنده در مقابل قهاریت حق .
دوری بعد

معنی کلمه سحق در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
(به ضمّ س) دوری و فتح آن به شدّت کوبیدن و از بین بردن است در اقرب گوید «سحقه سحقاً: دقّ اشد الدقّ» صحاح گوید: «السحق البعد» . «سحقاً» مفعول است به فعل محذوف اسحقهم اللّه یعنی: دوری باد از رحمت خدا بهاهل سعیر . سحیق به معنی مسحوق و مکان دور است یعنی هر که به خدا شرک ورزد گوئی از آسمان افتاده و مرغ (لشخوار) او را به سرعت می‏گیرد و یا در باد به مکان دورش می‏برد یعنی رشته‏اش از خدا بریده و به خود واگذاشته است.

معنی کلمه سحق در ویکی واژه

کوبیدن، نرم کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه سحق

شیخ ابواسحق یحیی دل که هنگام عطا مفلس بی آب و نان را مکنت جعفر دهد
اگر بخویش نباشم غریب نبود از آنک بود غریب ز خویش آشنای بواسحق
جنید رحمةاللّه علیه گوید: «اَلتصوّف مبنیٌّ علی ثمانِ خصالٍ: السَّخاءِ، و الرِّضاءِ، و الصّبرِ و الإشارةِ و الغربةِ، و لُبْسِ الصُّوفِ و السّیاحةِ و الفقرِ. امّا السّخاءُ فلاِبراهیمَ و امّا الرّضاءُ فَلاِء سحقَ و امّاالصّبر فلأیّوبَ، و اما الإشارةِ فلِزَکریّا و اما الغربةِ فَلِیحیی، و امّا لُبسُ الصّوف فلِموسی، و امّا السّیاحةُ فلِعیسی و امّا الفقرُ فَلِحمّدٍ، صلواتُ اللّهِ علیهم اجمعینَ.»
جوهر معنی من اسحق بود زآنکه اودر ملک معنی طاق بود
این روستا در دهستان اسحق‌آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۰ نفر (۱۹خانوار) بوده‌است.
شیخ روزی مجلس می‌گفت در میان مجلس روی باستاد امام ابوالقسم القشیری کرد و گفت نه تو گفتی که استاد ابواسحقّ اسفراینی گفته است النّاسُ کُلُّهُم فِی التَوحید عیالٌ عَلی الصُّوفیة، گفت بلی. شیخ گفت ازوی بشنوید تا چه می‌گوید.
این روستا در دهستان اسحق‌آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۹۱ نفر (۱۱۸خانوار) بوده‌است.
ور چو بواسحق گردی کاردان بو محمد مرتعش را همزبان
هر که سر برتابد از درگاه جنت رتبتش ز آسمانش آید ندا سحقا لا صحاب السعیر
شاه نعمت‌الله به دعوت حاکم فارس، میرزا اسکندر بن عمر، به شیراز آمد و بسحق که از مریدان وی بود به دیدار مراد خود شتافت. نعمت‌الله‌ولی روی به بسحق نمود و گفت: رشته لاک معرفت شمائید؟ بسحق در پاسخ اظهار کرد: ما نمی‌توانیم از الله بگوئیم، از نعمت ِالله می گوئیم.
اسحق‌آباد یا اسحاق‌آباد روستایی در دهستان جوزم بخش دهج شهرستان شهربابک استان کرمان ایران است.
ای طاهر اسحق بیا و در یاب کز آتش هجران تو دل گشت کباب
اسحق‌آباد، روستایی از توابع بخش نیاسر شهرستان کاشان در استان اصفهان ایران است.
یعقوب اسحق کندی یهودی بود اما فیلسوف زمانهٔ خویش بود و حکیم روزگار خود و بخدمت مأمون او را قربتی بود.
جهانگشای جوانبخت شیخ ابواسحق که آفتاب توانست و مشتری احسان
امامزاده اسحق هرند مربوط به دوره صفوی است و در هرند، داخل شهر واقع شده و این اثر در تاریخ ۹ آبان ۱۳۵۱ با شمارهٔ ثبت ۹۳۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است.
بسحق را از مقلدان عبید زاکانی شاعر مبتکر در شیوهٔ هزل و طنز دانسته‌اند ولی براون بسحق را در هزل بر عبید ترجیح داده است.