ستوهی

معنی کلمه ستوهی در لغت نامه دهخدا

ستوهی. [ س ُ ] ( حامص ) سیرآمدگی. ضجرت. بجان آمدگی. اذی. اذیت. ( دستوراللغة ). || ترس. وحشت. ( ولف ) :
چوروز از شب آمد بکوشش ستوه
ستوهی گرفته فرو شد بکوه.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 189 ).
بزین پلنگ اندرون بد سوار
ستوهی نیامَدْش از آن کارزار.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1222 ).

معنی کلمه ستوهی در فرهنگ معین

(سُ ) (حامص . ) ۱ - خستگی . ۲ - درماندگی ، ناتوانی . ۳ - پریشانی . ۴ - دلتنگی ، افسردگی .

معنی کلمه ستوهی در فرهنگ عمید

۱. خستگی، درماندگی.
۲. دل تنگی.

معنی کلمه ستوهی در فرهنگ فارسی

۱ - خستگی درماندگی . ۲ - ناتوانی ضعف . ۳ - ملالت افسردگی . ۴ - پریشانی.

معنی کلمه ستوهی در ویکی واژه

خستگی.
درماندگی، ناتوانی.
پریشانی.
دلتنگی، افسردگی.

جملاتی از کاربرد کلمه ستوهی

سکندر ستوهیده شد زآن نبرد همی خواست سرش اندر آید بکرد
بداد از بیخودی جان بی ستوهی بیک جو زهر مردی همچو کوهی
گر ستوهی ز «قال حدثنا» سر به سر خدای دار فراز
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا و ایشان که گویند خداوند ما اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ بگردان از ما عذاب دوزخ، إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (۶۵) که عذاب آن کافر را ستوهی نمای است جاوید.
و زین کاهم نباشد جز ستوهی که این که در ره من هست کوهی
شکیب آوری رهبری تیزگام ستوهی کشی کم خور و پر خرام
اگر من شرح درد خویش گویم نباشد خلق را جای ستوهی
به فریاد آمده دل زیر هر بر ستوهی یافته هر مغز در سر
برین یک دست قصرم، هست کوهی که هست اندر دلم از آن ستوهی
زین دیو نکال اگر ستوهی بر مرکب دینت برفگن زین