ستد

معنی کلمه ستد در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ستدن اخذ دریافت . یا ستد و داد . ستدن و دادن خرید و فروش

جملاتی از کاربرد کلمه ستد

ور به هند و چین فرستد نسختی از روی خویش آتش اندر جان نقاشان هند و چین زند
به صاحب اختیار ار کس سخن‌های تو برخواند تو را چندان فرستد زر که از غم‌ها بیاسایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
آنکه فرماید منم آنکو فرستد زیر خاک آفرین بر آفرین چنگیز بر یاسای من
چرخ از من قرار من بستد تا ز دستم نگار من بستد
سلیم از مصر، یوسف سوی کنعان فرستد کاروان در کاروان درد
مسعود پادشاهی کز فر ملک او آرایش بهار ستد صورت خزان