معنی کلمه سبکبال در لغت نامه دهخدا سبکبال. [ س َ ب ُ ] ( ص مرکب ) تیزپر. تیزرو. زودگذر : چه سان دل را نگه دارد کسی از چشم فتانش که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش.صائب ( از آنندراج ).راهی که مرغ عقل بیک سال می پرددر یک نفس جنون سبکبال میپرد.ایضاً.
جملاتی از کاربرد کلمه سبکبال از جلوه تو سنگ سبکبال می شود آتش ز خوی گرم تو پامال می شود ز برق وباد سبکبالتر بود در سیر اگر چه مرغ سخن راست بال و پر کاغذ گذشتی چنان صاف از سینه تیر که موج سبکبال از آبگیر گرانان این آب و گل دیگرند سبکبال سیران دل، دیگرند راهی که مرغ عقل به یک سال می پرد در یک نفس جنون سبکبال می پرد صائب چو یاد گردش آن چشم می کنم هوش از سرم چو مرغ سبکبال می پرد از نگه دیده سبکبالتر آید سویت مژه پنداری بر دیده مشتاق پرست چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟ که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش وضع فلک آنجا که به یک حال نباشد رنگ من و تو چند سبکبال نباشد پیری وداع عمر سبکبال وانمود موی سفید آب به غربال وانمود